کد خبر: ۳۱۶۳|
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۴
طرح بحث سردار سرلشکر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس، پیرامون ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر با حرف و حدیث‌ها و بحث‌ها و تحلیل‌های گوناگونی همراه شد. ایشان در پاسخ به این پرسش که: »اگر بار دیگر فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس می‌شدید، همان راهبرد و مسیر را طی می‌کردید؟» این بحث را مطرح می‌کنند:

«در بعد سیاسی اگر جنگ تکرار شود، تصمیم‌گیری‌مان را تغییر می‌دهیم. در دفاع مقدس بعد از آزادی خرمشهر می‌توانستیم وقفه شش هفت ماهه بدهیم و وارد خاک عراق نشویم. اعلام هم می‌کردیم که اگر دولت عراق خواسته‌های ما را عمل نکند ما وارد عراق می‌شویم. حتما او به ما پاسخ نمی‌داد. اما خود ما بدون اینکه چنین سند تاریخی ایجاد کنیم، سرمان را انداختیم پایین و از مرز عبور کردیم. شاید از بی‌تجربه بودن ما بود. اگر دوباره آن فرصت تکرار می‌شد حتما در سر مرز، جنگ را متوقف و خواسته‌های خودمان را در مورد قرارداد الجزایر و خسارات‌مان مطرح می‌کردیم. این شاید تاثیری از نظر عملی نداشت اما از نظر سیاسی و سندی به درد امروز ما می‌خورد».
بعضی بعد از این موضع‌گیری، با شتابزدگی و ذوق‌زدگی تمام، دست به قلم شدند تا تفاسیر و تحلیل‌های دلخواه خود را بر سخنان سردار تحمیل کنند. این درحالی‌ست که سخن ایشان با قیود دقیقی بیان شده که راه سوءتفسیر و تاویل ناصواب را می‌بندد.

یکی از تفاسیر نادرست پیرامون موضع سردار رضایی، بحث ایشان را به عقب‌نشینی از اصل تصمیم به ادامه جنگ و ورود به خاک عراق پس از فتح خرمشهر تحلیل کردند. در یکی از این تحلیل‌ها می‌خوانیم:

دقیقا همان روزها یعنی سی‌وچهارسال قبل‌از دیشبی که محسن رضایی حسرت بخورد که «اگر دوباره برگردیم بر سر مرز خرمشهر...»، مهندس مهدی بازرگان (نخست‌وزیر دولت موقت که به دلیل صراحت صداقت‌اش مغضوبِ نظام شده بود) پیشنهاد «توقف جنگ» را مطرح کرد؛ اما متوهمانی که گمان می‌کردند «راه قدس از کربلا می‌گذرد» نه به آن پیشنهاد روی خوش نشان دادند و نه به هشدارهای بعدی.
در بررسی این تحلیل ناصواب سه نکته به ذهن می‌رسد که به صورت اجمالی بیان می‌شود؛
نکته اول؛ نویسنده این تحلیل بدون کمترین دقت در بیان سردار و بدون ملاحظه قیود کلام ایشان مراد و منظور گوینده را تحریف کرده است. سردار رضایی در ابتدای کلام خود در این بحث تصریح می‌کند که نقد او به تصمیم‌گیری برای ورود به خاک عراق در بعد سیاسی این اقدام است؛ از همین قید به دست می‌آید که ایشان تدبیر نظامی در انتخاب این راهبرد برای فشار به صدام و مهار خوی تجاوزگری او را رد نمی‌کند، بلکه ملاحظه‌ای در بعد سیاسی این اقدام دارد.
بررسی ادامه کلام ایشان روشن می‌سازد که این ملاحظه سیاسی هم متوجه اصل اقدام نیست و زمان‌بندی آن را نقد می‌کند. به این ترتیب بحث سردار رضایی، همچنانکه خود تصریح می‌کند، لزوم تاخیر در ورود به خاک عراق و استفاده از یک بازه چندماهه برای فشار سیاسی بیشتر به صدام و همراه ساختن افکار عمومی است. حال چگونه نویسنده این تحلیل و همفکران او از ملاحظه سردار به پشیمانی همراه با حسرت تعبیر کرده و آن را با موضع مهندس بازرگان و نهضت آزادی یکی گرفته‌اند جای سوال است!
نکته دوم؛ بسیار جالب است که نویسنده این تحلیل در یک تعمیم عجولانه می‌کوشد تا از آب گلالودی که فراهم آورده تا می‌تواند ماهی بگیرد! او تحلیل غلط خود را در یک تعمیم حداکثری به نسبت امام و نظام با مهندس بازرگان و نهضت آزادی بسط می‌دهد و می‌گوید: «مهندس بازرگان، که به دلیل صراحت صداقت‌اش مغضوبِ نظام شده بود، پیشنهاد «توقف جنگ» را مطرح کرد؛ اما متوهمانی که گمان می‌کردند «راه قدس از کربلا می‌گذرد» نه به آن پیشنهاد روی خوش نشان دادند و نه به هشدارهای بعدی»!
نویسنده اما آگاهانه یا از سر بی‌اطلاعی این نکته را در نظر نگرفته که تاریخ دفاع مقدس به خوبی نشان می‌دهد که صدام آن انسان معقول و مسئولی که امثال مهندس بازرگان ترسیم می‌کردند نبود تا بتوان به او اعتماد کرد! این خوی تجاوزگری صدام را می‌توان بعد از پذیرش قطعنامه و قبول آتش‌بس از سوی ایران مشاهده کرد؛ وقتی بلافاصله پس از قبول قطعنامه از سوی ایران و اعلان آتش‌بس، صدام تهاجم همه‌جانبه خود را به خرمشهر از سر گرفت و بعد از دفع این تهاجم با حمایت از منافقین جبهه دیگری علیه ما گشود. آیا می‌توان با چنین جرثومه‌ای از سر مصالحه وارد شد؟!
نکته سوم؛ همین خوش‌خیالی در موضع نهضت آزادی پیرامون امریکا هم جریان داشت؛ امروز و در دوران پسابرجام به روشنی شاهد خوی استکباری و بدعهدی و دغلبازی امریکا هستیم! آیا آنچه این تحلیلگر و هم‌فکران ایشان به هشدارهای صریح و صادقانه مهندس بازرگان و نهضت آزادی تعبیر می‌کنند در تجربه عملی آزموده و ناکارامدی آن بارها به تجربه درنیامده است؟!
حاصل آنکه تحلیلگرانی از این دست از دقت و فهم اولیه در متن کلام هم ناتوان هستند و تجارب مسلم تاریخی را در تحلیل خود در نظر نمی‌گیرند؛ این رویکرد، اگر از تعبیر آن در چارچوب غرض‌ورزی صرف‌نظر کنیم، در بهترین حالت ریشه در ناآگاهی و عدم فهم صحیح ایشان دارد. 

ارسال نظر