يكم: اولين آشنايي:
اولين باري كه با مهدي آشنا شدم، زماني بود كه ايشان در واحد اطلاعات سپاه
قم، مــــشغول به كار شدند. آن زمان، ابتداي شروع كار سپاه بود و در داخل
كشور بحرانهاي بسياري ايجاد شده بود. به كمك ايشان و شـهداي ديگري همچون
شهيد باقري كه ايشان هم در اطلاعات سپاه تهران فعاليت داشتند، توانستيـــم
در مقابل حوادث اول انقلاب بايستيم و مســائل ايجاد شده را خنثي كنيم. در
حدود يك سال و نيم با ايشان در مقابله با ضد انقلاب، همكاري داشتيم تا اين
كه جنگ شروع شد.
دوم: احياء اطلاعات خوزستان:
بنده در آن زمان هنوز فرمانده سپاه نشده بودم و چند ماه بعد از شروع جنگ،
فرمانده سپاه شدم. اما از آنجا كه دوستان ما، در شوراي عالي سپاه از بنده
حرف شنوي داشتند، بنده به همراه گروهي از برادران از جمله برادر مهدي به
اهواز رفتيم و در آنجا شهيد باقري را بعنوان مسئول اطلاعات خوزستان منصوب
كردم. ايشان نيز با كمك برادران ديگر و از جمله آقا مهدي شروع به زنده كردن
اطلاعات كردند.
سوم: يادش خاطرات را زنده مي كند:
ساليان متمادي در كنار برادر بسيار عزيزم، شهيد مهدي زين الدين (كه از
شهداي بزرگوار هشت سال دفاع مقدس هستند) در صحنه هاي مختلف جنگ حضور
داشتيم. ياد ايشان، خاطره هاي بسياري را براي ما زنده ميكند و حوادث مهمي
از تاريخ جنگ را در مقابل چشمانمان، چونان فيلمي بر پرده سينما عبور مي
دهد.
چهارم: تمجيد مقام معظم رهبري:
در آن زمان اطلاعات درستي از وضعيت دشمن و زمين منطقه وجود نداشت. شهيد
باقري به كمك شهيد زين الدين توانستند اطلاعات بسيار خوبي از دشمن بدست
آورند. بطوري كه به وضوح مشخص كردند دشمن در چه نقاطي، با چه استعدادي و با
چه وضعيتي مستقر است. در مدت كوتاه، اين برادران آن چنان پيشرفت كردند كه
بنده چندين بار از زبان مقام معظم رهبري شنيدم كه از اطلاعات آن زمان سپاه
در جنوب و خوزستان تعريف و تمجيد مي كردند.
پنجم: استعداد قوي:
مهدي بسيار عالي و سريع ، درايت و استعداد و جوهره ذاتي خود را به منصه
ظهور رساند و خيلي زود نظر فرماندهان را جلب كرد و فرماندهان، آرام آرام به
وي مسِؤليت دادند. همان گونه كه ميدانيد جنگ واقعي ما، از عمليات ثامن
الاﺋمه آغاز شد. بنده قبل از عمليات ثامن الاﺋمه فرمانده سپاه شدم و
توانستم حضور بيشتري در جبهه ها پيدا كنم. كمكم احساس كرديم كه ميتوان به
ايشان مسؤليت عمليات را هم سپرد.
ششم: مشاور فرمانده كل:
در عمليات بعد از ثامن الاﺋمه، ايشان را به عنوان فرمانده لشگر منصوب
كرديم. و علاوه بر اين كه از آقا مهدي بعنوان فرمانده لشگر استفاده مي
كرديم، از نظرات مشورتي ايشان در جنگ نيز سود مي برديم.
هفتم: نظر بلند:
در عمليات والفجر مقدماتي، خيبر و عملياتهاي ديگر، اطلاعات مهدي و نظر او
براي ما بسيار مهم بود. زماني كه بنده جلسه اي مي گرفتم و فرماندهان مي
آمدند و نظراتشان را ارائه مي كردند، من منتظر بودم كه مهدي هم بيايد و نظر
او را نيز بگيرم، زيرا نظر مهدي براي من بسيار مهم بود چون كه ايشان خود
به منطقه مي رفت و از نزديك دشمن را شناساي مي كرد. و از طرفي بنده كه
سابقه اطلاعاتي مهدي را مي شناختم، به نظراتش بسيار توجه مي كردم.
هشتم: ايثار و فداكاري:
اولين ويژگي مهدي ايثار و فداكاري او بود. سالها در جبهه بود و عمليات هاي
فراواني را قبول كرده بود. خودش در خط مقدم نبرد شركت كرده و هيچ وقت
برادرانش را تنها نمي گذاشت. و به همراه برادران بسيجي و رزمنده اش در
مشكلات و پيروزيهاي جنگ شريك و سهيم بود.
نهم: تبعيت و پذيرش:
ويژگي دوم ايشان، مساله تبعيت و پذيرش ايشان بود. من حتي يك مورد را هم به
ياد ندارم كه مهدي تبعيت نكرده، يا دستوري اجراء نكرده باشد يا مثلا بد
اخلاقي كرده باشد. نه تنها بنده، بلــكه فرماندهان ديگر هم تبعيت مهدي را
كاملا تاييد مي كنند.
دهم: توجه عملي به شايسته سالاري:
قبل از عمليات خيبر يا بعد از والفجر مقدماتي بود كه ايشان نزد بنده آمدند و
گفتند: اگر شما اجازه مي دهيد بنده از سمت فرمانده لشكر استعفا دهم. گفتم:
چرا؟ فرمودند: شايد يك برادر شايسته تر از من براي اين سمت باشد و من خودم
را لايق اين مسؤليت نمي بينم. گفتم: نه. اين شكسته نفسي شما را ميرساند.
ما كه مسئول هستيم شما را كاملا لايق اين مسؤليت مي دانيم و من اجازه نمي
دهم كه شما استعفاء دهيد. با اينكه مطمئن بودم كه ايشان علاقه ندارد
فرمانده لشگر باشد، اما قبول كردند، خيلي زود رفتند و براي عمليات بعدي
آماده شدند.
يازدهم: آشنا به معارف ديني و اسلامي:
ويژگي ديگر مهدي اسلام شناسي او بود. ايشان فردي كاملا آشنا به معارف
اسلامي بود و خيلي خوب اسلام را مي شناخت. البته دروس سنگين حوزه را
نخوانده بود اما به دليل نشست و برخاستي كه با بزرگان و علماي حوزه داشت،
خيلي خوب اسلام را درك كرده بود. بنده احساس مي كردم كه ايشان كاملاً به
مسائل آشناست و معارف اسلامي را درك كرده و تمام آنها را اجرا مي كند به
همين دليل روي دوستانش تاثيرات بسيار خوبي مي گذاشت. از شيوه رفتار و
برخورد ايشان و دوستانش معلوم بود كه آگاهيهاي اسلامي را بسيار عالي به
همراهان خويش منتقل كرده است.
دوازدهم: معروف به زهد و تقوا:
از خصوصيات خوب مهدي زهد و تقواي او بود. به خاطر دارم كه يكي از بزرگان ما
را به تهران دعوت كرده بود، بنده و فرمانده هان لشگرها خدمت ايشان رسيده
بوديم. ايشان به خاطر اظهار محبت و لطف به فرماندهان لشگرها يك غذاي
چلوكبابي را ترتيب داده بود. و باز هم براي اظهار محبت براي هر يك از
فرماندهان يك نوشابه آورده بودند. سر سفره غذا، مهدي يكي دو نفر با من
فاصله داشت. گفت غذا طاغوتي شد. براي آقا مهدي يك نوشابه خوردن طاغوتي بود.
بسيار انسان زاهد و با تقوايي بود و خيلي از مسائل را رعايت مي كرد و سعي
مي كرد كه به مسائل دنيايي پشت كرده و گرايش نداشته باشد. به دوستانش هم
اين مطلب را توصيه مي كرد و از اين جهت معروف شده بود.
سيزدهم: آشنا با مسائل راهبردي در جنگ:
از نظر اطلاعاتي، ايشان از زمين و آرايش دشمن، اطلاعات جامعي را بدست مي
آورد. من بعضاً بيش از يك فرمانده لشگر از او و نظراتش در تصميم گيريهاي
بزرگ جنگ بهره مي بردم. با اينكه ايشان فرمانده لشگر بود و قاعدتاً
فرماندهان لشگرها به مسائل تاكتيكي بيشتر آشنا هستند كه مثلاً مانور يك
لشگر بايد چگونه باشد، تيپها بايد چگونه اهداف را تصرف كنند، براي آفند
كردن از چه عوارضي استفاده كنند و از اين قبيل مسائل، اما ايشان با مسائل
استراتژي جنگ نيز بيگانه نبود.
چهاردهم: اولين فرمانده لشگر داراي نظر در مسائل راهبردي جنگ:
اولين فرمانده لشگري كه در مورد استراتژي جنگ با من صحبت كرد، مهدي بود. من
همه برادران را زير نظر داشتم، رفتارشان، تصميم گيريهايشان و پيشنهاد
هايشان را با هم مقايسه مي كردم و در ذهنم براي هر كدامشان جايگاهي داشتم.
اولين بار اين مهدي بود كه اين سوال را از من كرد كه: برادر محسن! آيا ما
در جنگ استراتژي داريم يا نه؟ و اگر داريم، چيست؟ و بنده شروع به صحبت با
او كردم و ايشان را توجيه كردم. اما در درون خود از صميم قلب خوشحال شدم كه
يك فرمانده لشگر ما الحمدلله علاوه بر مباحث تاكتيكي، ذهنش حول و حوش
مسائل استراتژيك نيز كنكاش مي كند. البته سوال ايشان مرا تشويق كرد كه در
همان موقع مقاله اي راجع به تغير استراتژي خودمان و دشمن بنويسم. سوال
ايشان حركتي را بوجود آورد كه آن جزوه را بعد از عمليات خيبر بين فرماندهان
پخش كرديم كه آنها نيز بدانند مباحث استراتژيكي كه اكنون در جنگ وجود دارد
چيست.
پانزدهم: الگوي مناسب براي نيروهاي مسلح:
در يك كلام مي توان بگويم كه مهدي يكي از الگوهاي سپاه اسلام بود كه
سربازان آينده، افسران آينده و پاسداران بزرگ ما در آينده بايد زندگي ايشان
را سر مشق خود قرار دهند و در نبردشان، دفاعشان و زندگي سربازيشان، از
ايشان الگو بگيرند. رفتار، حركات و رفتار خود را با امثال مهدي تطبيق دهند.
بدون شك شهيد مهدي زين الدين از الگوهاي جاويدان نيروهاي مسلح ما، باقي
خواهد ماند.
شانزدهم: خيبر شكن:
شايد يكي از عمليات هايي كه به كمك آن بهتر مي توان مهدي را شناخت و مهدي
را تعريف كرد، عمليات خيبر باشد. در عمليات خيبر يك از بخش از مهمترين قسمت
نبرد را به مهدي واگذار كرديم. در خط مقدم و جزيره جنوبي كه بيشترين فشار
را نيروهاي عراقي به همين منطقه وارد مي كردند، دو يا سه لشگر در آنجا
ماموريت داشتند. يكي از آنها لشگر 17 به فرماندهي شهيـد زين الدين بود.
هفدهم: ابتكار در نبرد خيبر:
در عمليات خيبر و در جزيره جنوبي، سه مشكل جدي در مقابل مهدي وجود داشت: 1.
نقص تداركات و فاصله طولاني عقبه تا خط مقدم. 2. آماده نبودن زمين براي
پناه گرفتن و كندن سنگر. 3. عدم حمايت و پشتيباني آتش توپخانه خودي و انبوه
آتش دشمن. اكنون شما تصور كنيد، يك فرمانده با چنين وضعيتي چگونه بايد
نيروهايش را اداره كند؟ چگونه بايد لشگر را در خط نگه دارد؟ چگونه بايد
شهدا و مجروحين را تخليه كند؟ در آنجا ما يك ابتكار بسيار مهمي را از مهدي
ديديم. ابتكار ايشان در آنجا بود كه جنگ در روز را امتحان كرد. يعني ما
توانستيم در جزيره جنوبي با آن همه مشكلاتي كه عرض كردم، جنگ در روز را
انجام دهيم و اين مسِاِله موفقيت بسيار بزرگي بود و در حقيقت تاكتيك نبرد
يك گام به جلو كشيده شد. ما با كمك ابتكارهاي ايشان و هم رزمانشان توانستيم
توانايي تاكتيكي خودمان را يك گام به جلو ببريم. مهدي در خيبر بسيار عالي
جنگيد، زيرا شدت و انبوه آتش دشمن و كمبود آتش خودي و نارسايي هاي جبهه
خودي، همه و همه مسائلي بودند كه براي از پا انداختن يك فرمانده كافي
بودند.
هيجدهم: داراي روحیه اي فوق العاده:
فشار مجروحين، كمبود آب و غذا و عدم امكان تردد براي ناوگان ترابري در روز،
از مشكلات ديگر ايشان بود. خود ايشان كه به خط مقدم ميرفتند، ما تا
زمانيكه برگردند نگران سلامتي ايشان بوديم. اصلاً بعضي وقتها گلوله ها با
ماشين ايشان مسابقه ميدادند. گلوله ها از بالاي سر، كنار ماشين و حتي از
وسط چرخهاي ماشين ميگذشتند و اين نشان مي داد كه مهدي از يك روحيه بسيار
بالا و يك توانمندي فوق العاده برخوردار است.
نوزدهم: ماموريت سرّي:
بعد از اين كه عمليات خيبر در آن منطقه تثبيت شد، بنده به اين نتيجه رسيدم
كه ممكن است در جنوب دوباره با مشكلاتي رو به رو شويم. براي همين هم مهدي
را خواستم و به او گفتم كه يك ماموريت سرّي برايت دارم كه بايد بروي و آنرا
انجام دهي. بعد به ايشان توضيح دادم كه بايد به شمال غرب بروي و در آنجا
يك شناسايي انجام دهي، كه ما بتوانيم با يك عمليات غافلگيرانه اين تجمع
دشمن را در جنوب به سمت شمال بكشيم. هيچ كدام از فرماندهان ساير لشگرها هم
نبايد از اين موضوع مطلع باشند. حتي در آن موقع كه برادر غلام پور در قسمت
شمال غرب ماموريت داشت، گفتم نياز نيست كه شما اين مسائل را با فرمانده
قرارگاه منطقه در آنجا در ميان بگذاريد. شما منطقه را كامل شناسايي كن و
بيا به من بگو تا ببينم وضع زمين، دشمن و نيرو در آنجا چگونه است. آيا ما
مي توانيم يك عمليات در آنجا انجام بدهيم و دشمن را به سمت شمال بكشانيم و
اين تمركز قوايي را كه در جنوب صورت داده تجزيه كنيم تا بتوانيم عمليات
بعدي (فاو و بدر) را انجام دهيم؟ و ايشان در راه اجراي اين ماموريت بود كه
به لقاءالله پيوست. به اين ترتيب يكي از قهرمانان بزرگ ميادين نبرد كه دشمن
از رو به رو شدن با او مي ترسيد و وحشت داشت و نگران بود ناجوانمردانه و
در حقيقت با حيله و فريب به شهادت رسيد.
منبع: سخنرانی ها و مصاحبه های دکتر محسن رضایی
این مطلب چند سال پیش توسط اینجانب تدوین شده است. خوب بود در قرادادن مجددش روی سایت نام تدوین کننده را میاوردین