در وصیتنامه احمد، دو محور اصلی وجود دارد: عشق به شهادت و التماس از محضر الهی برای رفتن و وصل به معبود و از طرف دیگر بیان ناملایمات و سختیهایی که مبهم و سر بسته مطرح میکند.
از وصیتنامه او میشود فهمید که دنیا بر او تنگ شده بود و عشق به رفتن و وصال با معبود و دیدار دوستان و شهدا او را بیتاب کرده بود. دنیای واقعی احمد همان دنیای جبهه و جنگ بود، آنجایی که همه صاف و زلال بودند و ناخالصیها کنار رفته بود. دنیای احمد کاظمی همان دنیایی بود که بوی عطر اخلاص و بوی یاس و صوت دلنشین قرآن و آهنگ دلنواز <ارجعی> انسانها را آسمانی میکرد. سالها بود که احمد کاظمی در پی دنیای خویش میدوید و هر سال بر سرعت گامهایش میافزود و این سال آخر و ماه و هفته آخر به پرواز درآمده بود. اگر چه هواپیمای احمد از آسمان به زمین آمد ولی احمد ماهها بود که به آسمان رفته بود و ما اهالی این دنیای دروغین و نامرد، جسم او را میدیدیم ولی عروج او را در آسمانها نمیدیدیم.
آری او اوج گرفت و رفت ولی روح و جان و قلب ما به زمین نشست تا انشاءالله ما را هم با خود ببرد.
شما نگاه کنید به زمانی که احمد در نیروی هوایی بود ، میبینید برای همه چیز انضباط را تعریف کرده است. هر جا که میروی آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یک جای مخروبه پیدا نمیکنید. در پادگانی که حضور مییافت به آن انضباط میداد ولو اینکه یک ساختمان قدیمی و تخریبی بود اما به آن ساختار و سازمان میداد و این کار را میکرد. میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبرهای که برای شهدا درست کرده، زیباترین مقبره است. هر کاری که انجام میدهد و به هر پایگاهاش که میروید همینطور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن میگذرد؟ 50 سال میگذرد، بروید نگاه کنید، این هم از پایگاه درست کردن احمد، بهترین پایگاه با همین امکاناتی که داشته است. در زمان جنگ، خط احمد کاظمی تمیزترین خط بود خاکریز آن بیشترین ارتفاع را داشت ، غذای آن بهترین غذا بود ، انضباط در همه جا به چشم میخورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاحها، و ... شما در خاطرات آقا نگاه میکنید ، میگویند وقتی که از لشکر نجف بازدید کردم، اولین لشکری که برای تانکها چک لیست نوشته بود احمد کاظمی بود. برای همه کس و همه چیز برنامه داشت و یک انضباط خاصی در تمام کارهایش حاکم بود، نه اینکه انضباط خشک داشت، نه! همه چیز دقیق سر جای خودش بود، و هزینهای که انجام میداد هزینه درستی بود.