دکتر محسن رضایی: در حقیقت، سال ۱۳۶۲ اطلاعات سپاه در اوج پیشرفت بود. هم پیشرفتهای عملیاتی هم پیشرفتهای فنی و مهارتی و تجربی. اطلاعات سپاه در این سال به هر جا حمله میکرد، با کمترین تلفات و بیشترین موفقیت کار را تمام میکرد. حزب توده - که بعداً دوستان یا خود من توضیح خواهیم داد - مثل موم در دست اطلاعات سپاه قرار گرفت. حالآنکه آنها تجارب بسیار ذیقیمتی داشتند. سازمان نظامی حزب توده که بیش از چهل پنجاه نفر بود و حتی ساواک هم نتوانسته بود یک نفر از اینها را دستگیر کند، تمام آنها به تور سپاه افتادند و بهجز چند نفر که به شوروی فرار کردند، بقیه در دام اطلاعات سپاه افتادند.
از اواخر سال ۱۳۶۲، نغمههایی شروع شد که اطلاعات باید از عملیات جدا شود. بحثهایی شد و جلساتی گذاشتند. آن موقع، جناب آقای هاشمی رفسنجانی بهعنوان رئیس مجلس و مقام معظم رهبری (رئیسجمهور) از طرف امام مسئول پیگیری موضوع شدند. دو سه جلسه با من گذاشتند. از طرف دیگر، برخوردهای دادستانی تهران جناب آقای لاجوردی با بچههای اطلاعات در کشور تشدید شد. چند تا موضوع را طرح کردند که اولاً مسئول اطلاعات کشور باید مجتهد باشد. یک روحانی مجتهد باشد. بعد عدهای میگفتند اصلاً نباید در سپاه اطلاعات باشد، درحالیکه [در آن زمان] اطلاعات سپاه در اوج قرار داشت. یکمرتبه فضاسازیهایی شد. تا اینکه در ۱ /۷ /۱۳۶۳ ما به دستور امام، واحد اطلاعات را از سپاه جدا کردیم و بهقولمعروف، آش را با جایش تحویل دوستان جدید دادیم. تنها کاری که شد این بود که روی تابلوی سپاه نوشتند: «وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران» ولی ۹۵ درصد تشکیلات و آدمها و سازمانها و حتی محلها را تحویل دادیم. یکی از دوستان آقای هدایت لطفیان [1] در کردستان گفت: آقا محسن قرارداد ترکمانچای امضاء کرده. درست هم میگفت، چون قرارداد ترکمانچای در داخل جمهوری اسلامی بین نهادهای جمهوری اسلامی نوشته شد. من نگران این بودم که اگر اطلاعات را میان سپاه و وزارت دو قسمت کنیم، مثل همان بچهای است که دونیمه میشود.[2] دونیمی که هیچ تواناییای نخواهد داشت. لذا من تردید نکردم و کل واحد اطلاعات را دادم و اطلاعات سپاه را نصف نکردیم. من فرمانده سپاه بودم و به بچهها هم در جنگ نیاز داشتم. امام هم از طریق احمد آقا به من پیام دادند که شما بچهها را اجبار نکنید که به وزارت بروند. من در ابتدا این تصمیم را گرفته بودم که همه بچهها بروند، اما تعداد زیادی از دوستان سروصدایشان بلند شد و به امام شکایت کردند که آقای رضایی ما را بهزور به وزارت میفرستد. ما نمیخواهیم به وزارت برویم. فکر من این بود که واحد اطلاعات را که روی آن زحمتکشیده بودیم، نصف نکنیم، چون اگر نصف میشد، دو نیمه ضعیف به وجود میآمد که نمیتوانستند به حیاتشان ادامه دهند. من تمام اماکن اطلاعات را که کلی هم خرج آنها کرده بودیم با تمام بچههای خوب اطلاعات که از بهترین و نزدیکترین دوستان من در سپاه بودند تحویل جناب آقای ریشهری دادم.
اصغر رسولزاده[3]: آقای محلاتی گفتند: آقا محسن حاتمبخشی کرده است.
دکتر رضایی: خیلی سروصدا شد. حجتالاسلام محلاتی نماینده ولیفقیه مخالف بود، مخالفان دیگری هم بودند، ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم تا به سازمان اطلاعاتی که اینقدر برای آن زحمت کشیده شده و به اوج خود رسیده بود و بالاترین مهارت و تجربه را داشت، آسیب وارد نشود. چون ما میخواهیم برای نظام خدمت کنیم ما که دنبال تعصبات نهادی و ارگانی نبودیم. لذا کل سازمان اطلاعات سپاه را دربست تحویل آقای ریشهری دادیم. حتی بااینکه من از آنها قول گرفتم که شما یک نسخه از اسناد آنجا را به سپاه بدهید و آقای ریشهری هم امضاء کرد، ولی بعد آن اسناد را هم ندادند.
♦: آقای دکتر، آیا دوستان شما در واحد اطلاعات که نیروهای سازمان را در جنگل جمع کردند هم میبریدند؟ مقاومت میکردند؟ تائب میشدند؟ همکاری میکردند؟ بفرمایید که به چه صورت بود؟
دکتر رضایی: من این نکته را بگویم، چون بالاخره در تاریخ ثبت میشود. من [حقیقتاً] نسبت به این حرکت مشکوک بودم و فکر میکردم تصمیم جداکردن اطلاعات از سپاه یک تصمیم انقلابی و ملی نیست. باید ریشه آن در خارج باشد.
دلیل من هم این بود که اطلاعات سپاه آنقدر در اوج قدرت بود که هیچ توطئهای نمیتوانست در داخل ایران شکل بگیرد. هر توطئهای در داخل ایران شکل میگرفت، اطلاعات سپاه آن را سرکوب میکرد. من به ذهنم آمد کسانی که دنبال جداکردن اطلاعات از سپاه هستند، جدای از مسئولان دلسوز و خیرخواه، کسانی هستند که میخواهند بین سپاه و وزارتخانهای که هیچچیز جز یک قانون برای تأسیس ندارد، یک درگیری مستمر درست کنند که نتیجهاش تضعیف اطلاعات ایران خواهد بود. حالا نمیگویم حتماً یک توطئهای بوده ولی اگر توطئه بوده، حتماً فکر آنها این بود که کشمکشی درست کنند که نصف نیروها در وزارت اطلاعات و نصف بقیه در اطلاعات سپاه تقسیم شوند و بین آنها کشمکش به وجود آید. این اختلافات معمولاً در بین سازمانهای اطلاعاتی دنیا هم هست. در خود عراق بین استخبارات با سازمان اطلاعات و امنیت عراق اختلاف بود. همین الآن بین بسیاری از سازمانهای اطلاعاتی دنیا اختلاف است. چون یک موضوع شناختهشدهای بود. اگر چنین فکر و توطئهای بود، آنها دنبال این بودند تا با این کار، اطلاعات را در ایران منهدم کنند. من همان موقع به ذهنم آمد که اگر چنین فکری باشد، تنها راه خنثی کردن آن این است که ما این توطئه را دور بزنیم و هرچه اطلاعات است، سالم بماند ولو زیر نظر پدر و مادر دیگری. این بچهها سالم بمانند و بتوانند کارشان را انجام بدهند.
هوشنگ طاهری: آقای دکتر! بهانه ازاینجا شروع شد که گفتند اطلاعات در سپاه خطرناک است. این چه قضیهای دارد چون...
دکتر رضایی: دیگر منشأ آن را نمیدانیم...
طاهری: اطلاعات سپاه همه توطئههای کشور را جمع کرد، چطوری خود اطلاعات سپاه به یک توطئه تبدیل میشود؟ یعنی چطور توانستند این فکر را در اذهان مسئولین نظام جا بیندازند! ولی...
♦: البته بحث وزارت در مجلس مطرح شد!
طاهری: بله. از همینجا شروع میشود...!
دکتر رضایی: از اواخر سال ۶۰، چند انگیزه سیاسی بود که بیشتر در بیت آقای منتظری و در گروههای سیاسی مطرح شد. اینها نسبت به آینده سپاه نگران شده بودند و آقای منتظری خدمت امام رفته و به امام گفته بود شما اینهمه از سپاه حمایت نکنید. امام فرموده بود: چرا شما این حرف را میزنید؟ آقای منتظری گفته بود: اینها ممکن است کودتا کنند. ما در اوج جنگ بودیم...
♦: این داستان مربوط به چه سالی بود؟
دکتر رضایی: اواخر سال ۶۲ و اوایل سال ۶۳. حادثه پادگان ولیعصر کی بود؟
♦: سال ۶۲ بود.
دکتر رضایی: بله. اواخر سال ۶۲ و اوایل سال ۶۳ این جوسازیها شروع شد. ابتدا جوسازی نسبت به جنگ شروع شد و فرماندهی در جنگ را زیر سؤال بردند. سپس فضاسازی نسبت به اطلاعات سپاه شروع شد. ریشه داخلیاش این بود که نگران وضع سپاه بودند. ضربالمثل معروفی است؛ به یکی از پادشاهان اطلاع دادند یکی از فرماندهان شما هرات را گرفته و به سمت کابل میرود. اگر به او نگویی برگردد، دیگر تاجوتختی برای تو باقی نمیماند. آن پادشاه هم به توصیه اطرافیان فرمانده را برگردانده بود. خوشبختانه ما در ایران با این مواجه نشدیم. آقای منتظری چنین حرفی به امام میزند که اینهمه شما دارید از سپاه حمایت میکنید، فردا ممکن است کودتا کنند. امام به آقای منتظری گفته بود: خوب چه اشکال دارد؟ اینها بچههای خودمان هستند، جای دوری نمیروند! احمد آقا چند روز بعد برای من که تازه از جبهه برگشته بودم، تعریف کرد. در حقیقت، احمد آقا میخواست بگوید که امام چقدر شماها را قبول دارد و چقدر دوستتان دارد. به من گفت: دیروز آقای منتظری آمد و چنین حرفی زد. امام هم اینطوری با وی برخورد کرد. امام در جنگ خیلی محکم دفاع میکرد و در مسئله جنگ اصلاً کوتاه نیامد، ولی در مسئله اطلاعات امام پذیرفتند که اطلاعات از سپاه جدا بشود.
آن موقع، آقای هاشمی به من گفت ما استدلال کردیم که بخش اطلاعات جدا شود، ولی بخش عملیات اطلاعات در سپاه بماند. گفتم: عملیات یعنی چی؟ گفت: عملیات یعنی تعقیب و مراقبت و دستگیریها در سپاه بماند. گفتم: اینکه نمیشود! این هم جزء عملیات است اینها هم جزء اطلاعات است. درحقیقت استدلال داخلیها این بود که اطلاعات کنار عملیات نباشد، ممکن است در آینده برای کشور خطر درست کند.
ولی اینکه اطلاعات سپاه در اوج خود با چنین فضاسازی مواجه شد، من سند و مدرکی ندارم که بگویم دست خارجیها در کار بوده است، ولی آدم میتواند این احتمال را بدهد که واحد اطلاعات که در اوج پیشرفت بود، یکمرتبه با یک چالش مواجه میشود. قبل از آنهم قصه دادستانی پیش آمد که بچههای اطلاعات سپاه را گرفتند و دادستانی دیگر حکم دستگیری نمیداد. [حتی] آقای لاجوردی با گروه ضربت وارد پادگان سپاه شد و تعدادی از توابین که با ما همکاری میکردند را بهزور بردند. بحث این بود که توابین نباید دست شما باشند. دوستان اطلاعات سپاه بیشتر اطلاعاتشان را از توابین میگرفتند. توابین سر قرار میرفتند و بچههای ما با کمک توابین منافقین را دستگیر میکردند و توابین بارها در معرض کشته شدن قرار گرفتند. همه این را میدانستند، اما چه جوسازیای بود که آقای لاجوردی را وادار کردند با تیم ضربت به پادگان سپاه بیاید و دستور بدهد که زندان سپاه تعطیل شود و توابین را ببرند. بعد هم به بچههای سپاه احکام دستگیری نمیدادند. اینها همه مقدمات جداشدن اطلاعات از سپاه بود. هرچه آدم فکر میکند مگر بچههای سپاه چهکار کرده، چه خطایی کرده بودند جز اینکه توطئهها را باقدرت خنثی میکردند، [به نتیجهای نمیرسد.] وقتی انسان هیچ دلیلی منطقیای پیدا نمیکند خودبهخود ذهنش به این سمت میرود که ممکن است غیر از مسائل و حُب و بغضهای داخلی، دستهای خارجی هم در کار بوده باشد.
محمدحسین اسدی: آقای دکتر، حرفشان این بود که تجمیع اطلاعات بشود؛ یعنی اطلاعات ضدجاسوسی و خارجی را در وزارت جمع کنند. ما که به مجلس میرفتیم، این استدلال را از برخی نمایندگان مجلس میشنیدیم. بعضی از نمایندهها عنوان میکردند که اطلاعات کل کشور تجمیع بشود.
علوی: آقای دکتر، بالأخره با موضعگیری و همکاری صمیمانه شما و سپاه اگر هم توطئهای بود که قطعاً بود - من هم دلایل خاص خودم را دارم - با حسن نیتی که شما داشتید و همکاری کاملی که کردید و درایتی که به خرج دادید، خنثی شد و مجموعه اطلاعات سپاه را به شکل صد درصد تحویل دادید. شما فرمودید ۹۵ درصد، من معتقدم صد درصد، چون واقعاً بچههایی که در واحد اطلاعات سپاه ماندند، آدمهای اصلی نبودند.
دکتر رضایی: جز چند نفر بقیه نفرات اصلی نبودند.
علوی: وقتی شما آن مجموعه صددرصدی را تحویل وزارت اطلاعات دادید، هر توطئهای هم که از قبل طراحی شده بود، خنثی گردید. این یک واقعیت است.
دکتر رضایی: بسیار خوب.
♦: اگر آقای اردستانی هم سؤالی نداشته باشند، سؤال من این است اگر همه سعی بچههای اطلاعات دستگیری بود، سپاه با دستگیرشدهها چهکار میکرد آیا واقعاً اینها را متحول میکرد؟ نمونههایی دارید که اینها متحول شده و همکاری کرده باشند؟
دکتر رضایی: البته من نفی نمیکنم که ممکن است آن موقع دوستان اطلاعات از حاکم شرع مجوز تعزیراتی گرفته باشند، ولی بیش از هفتاد هشتاد درصد دلایل بریدن نیروهای منافق و بهخصوص چپیها صحبتها و منطق قوی ما بود. چون آنها در شرایطی با ما درگیر شدند که انقلاب شده بود و آمریکاییها با ما دشمنی میکردند و صدام هم با ایران وارد جنگ شده بود. لذا کسانی که دستگیر میشدند، هیچ منطق جدی برای رفتار خود نداشتند. مسئله دیگر این بود که غالب برخوردهای نیروهای ما انسانی و بر اساس احکام شرعی بود. نکته سوم اینکه ما روی آنها کار فرهنگی و ایدئولوژیک میکردیم. من یادم هست شهید بروجردی از نصفههای شب تا نماز صبح با دمکراتها و کومه لههایی که در زندان سنندج بودند، مینشست بحث عقیدتی میکرد. بعضی از اینها میبریدند و برمیگشتند. در رابطه با منافقین نیز میتوان گفت تعداد زیادی از اینها برگشتند. حتی افرادی در آستانهٔ اعدام توبه کرده و قرآن میخواندند و ذکر میگفتند.
♦: شما از ابتکارات خودشان هم استفاده میکردید؟
دکتر رضایی: بله. مثلاً افرادی که دستگیرشده بودند، بعضی مواقع ابتکار به خرج میدادند و میگفتند شما اگر میخواهید اینها را دستگیر کنید، اینطوری عمل کنید. این مربوط به تحولی بود که در آنها صورت گرفته بود.
♦: توابین بازجویی هم میکردند؟
دکتر رضایی: بله. خیلی از این توابین در بازجوییها نقش فعال داشتند و در بریدن و اطلاعات گرفتن از افراد نقش داشتند.
♦: عکسها را شناسایی میکردند؟
دکتر رضایی: بله. از روی عکسها کار میکردند. علت همکاری آنها بیشتر به نحوه برخورد سپاه با آنها برمیگشت، چون برخورد انسانی و اسلامی همراه با کارهای فرهنگی با اینها شده بود.
* یادآور می شود این گفتوگو روز چهارشنبه ۲۳ /۴/۱۳۸۹ در تهران و در منزل آقای رضایی انجام شده است. در این جلسه، آقایان مجید علوی، رضا جوادی، حسین خراسانی، هوشنگ طاهری و محمدحسین اسدی (مسئولان واحد اطلاعات سپاه در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲) نیز حضور داشتند.
[1] - سردار سرتیپ پاسدار هدایت لطفیان در دوران دفاع مقدس از فرماندهان قرارگاه حمزه بوده است.
[2] - این نکته اشاره به داستانی در تاریخ اسلام است که دو زن در عهد خلافت عمر بن خطاب نزد او آمده، خواستار حل منازعه خود بر سر ادعای مادری طفلی شدند. عمر در تشخیص حکم صحیح عاجز ماند و آنها را به حضرت علی (ع) ارجاع داد. حضرت علی (ع) آن دو زن را احضار فرمود و درباره ادعای هرکدامشان توضیحاتی خواست، ولی هر دو بر سر ادعای خود راسخ بودند که فرزند از آن من است. حضرت علی (ع) دستور دادند ارّهای بیاورند. سؤال کردند ارّه را برای چه میخواهند؟ فرمودند: میخواهم این طفل را به دو نیم کنم و سهم هر مادر را به خودش بدهم. زنها نیز این گفتوگو را میشنیدند، یکی از آنها ساکت ایستاده بود، ولی دیگری با شنیدن این حرف گفت: الله یا اباالحسن چه میکنید؟ اگر چارهای جز نصف کردن طفل نیست، من سهم خود را به آن زن بخشیدم و دیگر ادعایی ندارم. حضرت علی (ع) خطاب به آن زن فرمود: اللهاکبر این طفل فرزند توست نه آن زن، چون اگر فرزند او بود دلش به حال این طفل میسوخت و اعتراض میکرد. زن دیگر نیز بهدروغ خود اعتراف کرد و طفل به مادرش رسید. ر.ک. سید محسن امین عاملی، قضاوتهای محیرالعقول، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۲
[3] - آقای اصغر رسولزاده از سال ۱۳۶۰ تاکنون مسئول دفتر آقای دکتر محسن رضایی است