ابتکاری که در سال 62 در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زده شد تشکیل تیپی بود به نام «تیپ بدر» و در آن مقطع زمانی متشکل از دو گروه احرار و بعدها مجاهدین میشد که احرار متشکل از اسیران عراقی بود و مجاهدین نیز افرادی بودند که علیه رژیم بعث و صدام به مبارزه میپرداختند.
احرار از میان اسیران عراقی تشکیل میشد که به رغم آنکه اسیر بودند، اما به این نتیجه دست یافته بودند که صدام آنها را به زور و با فریب به جبهه کشیده است تا با ایرانیها بجنگند که این دسته از اسیران علاقمند بودند تا در نبرد حق علیه باطل در جبهه حق قرار گیرند و با علاقه و اشتیاق در این گردان با ارتشی که خودشان سالها در آن میجنگیدند، در بسیاری از عملیاتها توانستند ضربات سنگین و سهمناکی را بر بدنه رژیم بعث وارد کنند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند.
بعد از سرنگونی صدام و در پی آن متلاشی شدن حزب بعث و تشکیل دولت مستقل در عراق افرادی که در سپاه بدر سازماندهی شده بودند، نقش مهم و بسزایی را در ایجاد امنیت و استقرار حکومت ایفا کردند و اکنون شاخه نظامی بدر نیز به فرماندهی "هادیالعامری" مقابل جنایات داعش ایستاده و در پی آزادسازی کل عراق از شر این تروریستها است و شاید یکی از اقدامات مهمی که از این سازمان صورت گرفتهاست آزادسازی آمرلی بود.
تشکیل لشکری از دل دشمن به فرماندهی کسی همچون شهید اسماعیل دقایقی برای اداره این تیپ از اتفاقاتی در دفاع مقدس بود که شاید کمتر به آن پرداخت شده باشد.
اینکه یک ایرانی بخواهد با اسیران عراقی که ظاهرا و یا باطنا از رژیم بعث بیزاری جسته و خواهان پیکار با هم وطنان خود باشند، رابطه برقرار کند و بر آنان فرماندهی نماید و نیز از آنان نیروهایی بسازد که در بدر و خیبر حماسه ها بیافرینند؛ مسئله ساده ای نیست و شاید اگر هر کس دیگری جز دقایقی بود، از این مهم بر نمی آمد.
اخلاق اسلامی و رافت و رحمتی که دقایقی ها داشتند هر سنگی را آب می کرد و آنچه که همه گان و از جمله این عرب زبانان را شیفته او ساخته بود اخلاص و گذشت شهید دقایقی بود.
پایه گذاری این بخش از سپاه کار را به جایی رسانده است که امروز بعد از 31 سال از تشکیل آن، این سپاه به فرماندهی "هادیالعامری" در برابر شقی ترین انسان ها یعنی داعش ایستاده است و در عملیات های موفق و چشمگیر توانسته است خود را به اثبات رساند.
هر سازمانی منشا و ریشه ای دارد و ریشه این پیروزی در خاک دفاع مقدس است که متشکلین آن مانند دقایقی ها جز بر مدار اخلاق و ایمان و اخلاص گام بر نمی داشتند ؛ چرا که احرار یعنی اسیران عراقی، چنان او را پذیرفته و شیفته اش شده بودند که گویا اصلا روزگاری در برابرش نمی جنگیدند!
و اما سوالی که در ذهن متبادر می شود آن است که چرا هر سازمانی که منشا اش دفاع مقدس و بچه های آن دوران باشد ختم به خیر خواهد شد و چرا ما در عرصه های دیگر اینچنین نیستیم؟!
هر جایی که این ارزشها نبود و یا کمرنگ شد و یا آدمهایی شبیه به باکری ها نداشتیم که از جنازه برادرش هم به واسطه رعایت انصاف و عدالت بین شهدا، گذشت و به عقب نیاورد؛ نتیجه ی برعکس گرفتیم و طعم ذلت و شکست را چشیده ایم.
هدف نگارنده دعواهای سیاسی و سینه زدن برای شخص خاصی نیست که به نظر خیلی ها ممکن است برسد. نقل یه حقیقت است. حقیقت بچه های جبهه، حقیقت آدم هایی که به فراموشی سپرده شدند، حقیقت آدم هایی که در موزه قرار گرفتند و به فراخور نیازهای مان از ایشان تعریف و تمجید می کنیم.
می گوییم شهدا ولی خبری از راه و مرام شهدا نیست. فقط قبر می سازیم و مزارهایشان را به تابلوهای مان وصل می کنیم. حالا شهدا چطور زندگی می کردند، چطور کار می کردند، چطور حرف می زدند و چطور مسئولیت قبول می کردند؟ خبری نیست! بعضی اوقات هم طوری از ایشان سخن می گوییم که انگار آنها برای هزاران سال پیش بودند و ارتباطی به ما و امروزمان ندارند!
شاید برای پیروزی های بزرگتر و موفقیت های چشمگیر جای امثالی چون دقایقی و باقری و همت و باکری ها خالی است و شاید هم ما به جای راه آنها فقط اسمشان را نگه داشته ایم.راهی که جز ایثار و شهادت نمی طلبد و خود و منافع خودی و جناحی در آن جایی ندارد و هر چه هست خدا و رضای اوست.