اهل سیاست و نه سیاسی کار
احمد کاظمی خیلی به امام(ره) و اهداف و تفکرات ایشان معتقد بود. سعی میکرد در موضعگیریهای خود بیشتر امام(ره) را دخالت دهد. بعد از امام(ره) هم تابع محض رهبری حضرت آیتالله خامنهای بود و با وجود آنکه نظراتی در رابطه با اداره بهتر کشور و نیروهای مسلح داشت ولی به موضوع تبعیت از رهبری از روی شعور سیاسی و صمیمانه و از صمیم قلب، معتقد بود.
در حادثه سیاسی نجفآباد او را به شدت متهم کرده بودند که احمد همراه با ولایت نیست و حتی میگفتند که احمد کاظمی در اطراف نجفآباد اسلحه پنهان کرده است. من نامهای خدمت مقام معظم رهبری نوشتم و از احمد در مقابل تهمتها دفاع کردم و گفتم که احمد کاظمی نه فقط هیچ ابهامی در دفاع از حریم ولایت ندارد بلکه با تمام وجود در این مسیر گام برمیدارد. دو روز بعد، احمد به تهران آمد خیلی متأثر بود، گفت به من میگویند ضد ولایت فقیه هستم. من او را دلداری دادم و گفتم مطمئن باش که مقام معظم رهبری به تو اطمینان دارد، تو هم که به ولایت کاملاً وفادار هستی، کار به بقیه نداشته باش. بیرون که رفته بود رئیس دفترم بدون آنکه به من بگوید بخشهایی از نامه من را به او نشان داده بود و میگفت احمد نفس راحتی کشید و آرام شد.
شوخطبعی
احمد کاظمی هشت سالی همسایه ما بود دیوار به دیوار هم زندگی میکردیم. هنوز هم ما در مجاورت منزل شهید کاظمی هستیم. خانواده ما عادت دارند که همیشه تعدادی مرغ نگهداری کنند. احمد کاظمی به شوخی میگفت برادر محسن، ما با صدای خروسهای شما برای نماز صبح بیدار میشویم. من به احمد میگفتم تازه چه فکر کردهای؟ چند روز قبل که روزنامهها نوشته بودند حیوانات قبل از وقوع زلزله به صدا درمیآیند به فکر افتادم که یک سیمی از قفس مرغها به اتاق تو بکشم که هر وقت قرار است زلزله بیاید مرغها سر و صدا کنند و اتاق تو زنگ بزند و اگر خواب هستی بیدار شوی، کلی خندید و گفت خیلی ممنون.
فداکاری در زلزله بم
زلزله بم منجر به کشته شدن قریب چهل هزار نفر و زخمی شدن افراد بسیاری و بیخانمان شدن بیش از صد هزار نفر شد. در همان ساعات اولیه تمامی سیستم اداری و خدماترسانی فرمانداری بم و استانداری کرمان از کار افتاد. دولتیها با یک تأخیر 24 ساعته از خود عکسالعمل نشان دادند. ولی احمد کاظمی همان روز خودش را به سرعت به فرودگاه بم رساند. تمام امکانات هوایی، از هواپیما گرفته تا هلیکوپتر نیروی هوایی سپاه را به منطقه برد و در آنجا مستقر شد و به سرعت به تخلیه مجروح پرداخت، بیش از ده هزار نفر مجروح را به بیمارستانهای تهران، کرمان، اصفهان و سایر شهرستانها رساند و جان هزاران نفر را نجات داد.
روز دوم زلزله بم که خودم را به ایشان رساندم در کنار باند در ماشین لندکروز که بیسیمها روی آن کار گذاشته بود مرتب با خلبانان و کادر پرواز از یک طرف و امدادرسانان در باند از سوی دیگر صحبت میکرد، چهره خسته او حکایت از بیخوابی او میکرد. شب در یکی از چادرهای کنار باند چند ساعتی خوابیدم، قبل از نماز صبح که بیدار شدم، نگاهی به باند کردم، دیدم هنوز احمد در حال کار کردن است. او قهرمان گمنام بم بود.
خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود که هر چند در جنگ عمومیت داشت لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصهِ احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، یکی ادب احمد بودو دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه میگویم احمد خلاصهای از امام بود واقعاً این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض کردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچکس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت میکنم. شما نگاه بکنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشکر امام حسین پیراهنشان روی شلوارشان بود. تن صدای حسین، ذکر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میکردند، احمد هم همینطور. از اینها تقلید میکردند، واقعاً الگو و نمونه بودند و تأثیر زیادی بر دیگران داشتند.
ادب احمد فوقالعاده بود و این ادب احمد به نظر من شاهکلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلاً در هفته جنگ که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل دعوت میکند به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس جای مشخصی دارد. یکی از علتهایی که من امنتناع داشتم از شرکت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابهجا میکرد تا خودش آخر بایستد، امکان نداشت که این جوری نباشد. یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم! احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛ مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند. اگر مخالفت داشت کوتاه یک چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد. البته ممکن است کسی احمد کاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیک با او آشنا نباشد و بگوید احمد یک آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست. و اما درباره راز نگهداری احمد چند نفر ما میدانیم که در لشکر نجف که بنیانگذارش احمد کاظمی بود آمدند سخنرانی کردند، گفتند احمد کاظمی این است، احمد کاظمی آن است، چند نفرمان اینها را میدانیم ، چند نفرمان میدانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایههایش را، دچار مشکل کرد. چند نفرمان این را میدانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاقهای دیگر.
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است که هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعاً انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلهای بود، واقعاً یک قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیت امام خمینی(ره) بود در ابعاد مختلفی.