من فکر میکردم این حوادث یک یا دو سال دیگر شروع میشود و ما وقت داریم که سازمان اطلاعاتی امنیتی را درست کنیم تا بتوانیم با کمک آن از انقلاب پاسداری کنیم، امّا این مسائل که پیش آمد، در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی جلسهای تشکیل شد و شورای مرکزی و جمعی از دوستان مأمور شدند که روی این پروژه کار کنند. من هم یکی دو سفر به شیراز و مازندران و برخی جاهای دیگر رفتم تا شعب استانی سازمان را تشکیل دهم. [در جلسه هشتم مصاحبه گفتم که] در شیراز با آقای شیرازی آشنا شدم و در مازندران نیز بهکمک یکی از دوستان، تشکیلات سازمان را سازماندهی کردیم. ولی همچنان نگران حادثه بودیم و نمیدانستیم چه کار باید بکنیم. یکی دو ماه از انقلاب نگذشته بود که این حوادث اتفاق افتاد. دولت موقت هم انسجام لازم را نداشت و نهادهای امنیتی نیز در کشور شکل نگرفته بود.
در کشور احساسات و شور انقلابی جریان داشت و سلاح بسیار زیادی در دست مردم بود. درحقیقت، همه چیز از هم پاشیده شده و بیسازمانی و عدم انسجام تشکیلاتی در همه جا دیده میشد. ساختار اداری قبلی بهکلی نابود شده و نهادها و سازمانهای جدید نیز درحال تأسیس بودند. در چنین شرایطی گروه فرقان با رهبری یک طلبه جوان به نام اکبر گودرزی[2]شکل گرفت و [اعضای این گروه] قصد داشتند تعداد زیادی از روحانیون مبارز و سران نظام را ترور کنند. در آن موقع، مسئولان نظام محافظ و نگهبان نداشتند و هرکسی بهراحتی میتوانست آنها را ترور کند، زیرا خبری از پلیس و امنیت نبود. [بهعلاوه] گروه فرقان یک گروه جوان و ناشناخته بود و برعکس گروههای دیگر مانند مجاهدین خلق [یا] حزب موتلفة اسلامی، تقریباً هیچ شناختی از آنها وجود نداشت.
آنها جوانانی مذهبی امّا احساساتی بودند که با برداشت سطحی از قرآن و نهجالبلاغه برای بیشتر مفاهیم دینی مصادیق عینی ساخته و با یک برنامة حسابشده بهدنبال کشتن برخی از مسئولان و چهرههای انقلابی بودند. درحقیقت، کار بسیار خطرناکی را شروع کرده و تعدادی از متدینترین، انقلابیترین و وفادارترین نیروهای انقلاب و امام را نشانه گرفته بودند. در مرحله اول، امثال سپهبد سید محمدولی قرنی، آیتالله مطهری، دکتر محمد مفتح، مهدی عراقی[3] و پسرش محمد حسام و... را شهید کردند و به جان خیلی دیگر مانند [آیتالله] هاشمی رفسنجانی، آقای خسروشاهی[4] و مقام معظم رهبری[حضرت آیتالله خامنهای] سوءقصد ناموفق کردند. انفجاری که سبب جانبازی مقام معظم رهبری شد را بعضیها به منافقین نسبت میدهند، [امّا] زیر سر فرقان بود. آنها این کار را کردند.[5]
درحقیقت، گروه فرقان تعداد زیادی از افراد را نشانه گرفته بودند که شهید کنند و اگر فرصت پیدا میکردند، احتمالاً ده تا پانزده نفر دیگر از سران نظام را شهید میکردند. ما با چنین جریانی مواجه بودیم. البته، بخشهای عمدهای از اطلاعات بعد از دستگیری آنها به دست ما رسید. میخواهم بگویم ما با جریان ناشناختهای مواجه بودیم که با اتکا به آیات قرآن و شعارهای اعتقادی و ظاهر اسلامی نزدیکترین افراد به حضرت امام را مورد هدف قرار داده بود؛ و در این شرایط هنوز واحد اطلاعات سپاه راه نیفتاده بود. من تقریباً خردادماه دو سه هفته بعد از شهادت آیتالله مطهری، سازمان [مجاهدین انقلاب اسلامی] را رها کرده و به سپاه رفتم.
حضور مسئولان کشور بعد از خبر شهادت آیتالله مطهری در منزل ایشان
ما سه هفته بعد از اولین ترورها، اطلاعات سپاه را راهاندازی کردیم؛ یعنی عملیات فرقان زودتر از راهاندازی اطلاعات شروع شده بود و ما باید کاری میکردیم. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خیلی کمک کردند؛ اگر از کادر سازمان استفاده نمیکردیم، واقعاً نمیدانستیم چه کار کنیم. برادرانی مانند آقای رمضانی که قبل از انقلاب هم با من بودند و آقای دکتر محمدی بهاتفاق دو سه نفر دیگر هستة اولیه را تشکیل داده و کار را شروع کردند. بعد از مدتی، آقای هاشمی رفسنجانی تیم آقای حسین معماری را به من معرفی کرد. این تیم خودشان بهطور خودجوش کار روی فرقان را شروع کرده بودند. من به آنها گفتم شما کارتان را ادامه دهید. لذا دو تیمی که روی فرقان کار میکرد را باهم مرتبط کردیم و بعد از سه چهار ماه کار، در مهرماه سال 58، این دو تیم باهم هماهنگ شدند، ولی محور اصلی کار همان هستهای بود که از بچههای سازمان آمده بودند.
♦: آقای معماری سپاهی بود؟ چگونه با آقای هاشمی در ارتباط بود؟
دکتر رضایی: نه هیچکدام از چند نفری که با آقای معماری آمدند، نیروی سپاه نبودند و بحث ورود آنها به سپاه مطرح نبود. البته، مدیریت کار کاملاً با خود من بود. بهسبب آنکه اطلاعات سپاه با تأخیر تشکیل شده بود، ما راهی نداشتیم جز اینکه از کادرهای انقلابی استفاده کرده، خودمان را به حوادث برسانیم. اگر میخواستیم صبر کنیم اطلاعات سپاه بهطور کامل راهاندازی بشود و سپس بهسراغ فرقان برویم، ممکن بود حوادث تلخ دیگری اتفاق بیفتد؛ لذا ما از ظرفیت همه گروهها چه در سپاه و غیرسپاه استفاده کردیم و بهمرور زمان، این افراد باهم هماهنگ شدند.
بهعلاوه، تعدادی از بچههای سپاه که آمادگی لازم برای همکاری با ما داشتند را به آقای رمضانی معرفی میکردیم. همچنین از توان فنی تعدادی از برادران در اداره دوم ارتش نیز بهره بردیم. یک روز آقای مرتضی الویری کسی را به من معرفی کرد که بهنوعی با گروه فرقان ارتباط پیدا کرده بود. من این فرد را به آقای رمضانی و دکتر محمدی دادم و این آقا نفر اصلی برای نفوذ در تشکیلات فرقان شد. او به ما خبر داد یکی از نیروهای کادر فرقان در جستوجوی خانهای برای اجاره است. ما از این فرصت استفاده کرده، خانه دوطبقهای در نزدیکی بیت حضرت امام را اجاره کرده و در طبقه اول، یکی از برادران پاسدار به نام آقای قایقران را با خانوادهاش قرار دادیم تا از نزدیک مراقب اوضاع باشد و طبقه دوم را ازطریق عامل نفوذی خود به کادر فرقان پیشنهاد دادیم. خوشبختانه آن فرد آمد و در طبقه دوم مستقر شد. ما بهکمک دوستانمان در اداره دوم ارتش در همهجای آن خانه میکروفون کار گذاشته و گفتوگوی افراد و جلسههای گروه فرقان را شنود میکردیم.
از خلال شنودها به اطلاعات خوبی دست یافتیم. بهعلاوه، تیم تعقیب و مراقبت ما نیز فعّال شد و ما با تعقیب افرادی که به آن خانه تردد داشتند، اطلاعات خود را پیرامون فرقان تکمیل کردیم. متأسفانه شهادت دکتر مفتح کار را برای ما سخت کرد. ما نمیدانستیم آیا خانههای تیمی فرقان را که تاکنون شناسایی کردهایم بزنیم یا نه، و اگر به این خانهها حمله کنیم، آیا موفق خواهیم شد تا از ترور افراد دیگر توسط فرقان جلوگیری کنیم یا اینکه احتمال دارد اعضای فرقان هوشیار شده و از دسترس ما خارج شوند. این تردید تا دیماه [سال 1358] که همه خانههای تیمی گروه فرقان را شناسایی کرده و به آنها حمله کردیم، بین دوستان ما مطرح بود.
♦: شما هنگامیکه گروه فرقان، آیتالله مطهری را زده بودند، در مهرماه از بند 209 زندان اوین بازدید کردید. آیا دوستان واحد اطلاعات حین بازجوییها سرنخی به دست آوردند که شما افرادی دیگری مانند آقای قاضیانی و آقای نوری را به کمک فرستادید؟
دکتر رضایی: دوستانی که نام بردید را برای بازجویی از مظنونان دخیل در شهادت شهید مفتح به بند 209 زندان اوین فرستادیم. بعد از شهادت ایشان در آذرماه سال 58، ما به نتیجه رسیدیم که به هر طریق ممکن حمله به خانههای تیمی گروه فرقان را شروع کنیم و به یازده خانه تیمی حمله کردیم و نزدیک به پنجاه نفر از اعضای فرقان دستگیر شدند. آقای معماری بهسبب ارتباطی که با هاشمی رفسنجانی و شهید [اسدالله] لاجوردی[6] داشت، جایی را در [زندان] اوین[7] شناسایی کرده بود که بعداً به [بند] 209 معروف شد. جای خیلی خوبی بود. اولاً فضای باز و اتاقهای بزرگ آن [بهگونهای بود] که میشد کاملاً [آن را از] جاهای دیگر جدا کرد. حتی میشد بخش بازجویی را هم آنجا برپا نمود؛ زیرا آنجا از همه ابعاد مستقل بود. برادرانی که قبلاً آنجا بودند، آن را [به دوستان ما] تحویل دادند و افراد فرقان که در حمله به 11 خانه تیمی دستگیر شده بودند به آنجا آورده شدند.
ما از بازجوییهای هر فرد برای اطلاعاتگرفتن از دیگری استفاده میکردیم. خوشبختانه در حملة دوستان ما به خانههای تیمی، آقای اکبر گودرزی رهبر فرقان نیز [در یکی از خانهها] بود که دوستان ما وارد خانه شده، ایشان را دستگیر کردند. وقتی مطمئن شدیم گودرزی دستگیر شده، نفس راحتی کشیدیم، زیرا نگران آن بودیم که چند نفر اول گروه فرقان مانند گودرزی یا ضارب شهید مطهری آقای عباس نصیری[8]، فرار کنند.
اکبر گودرزی سردسته گروهک تروریستی فرقان
♦: رسول گیاهی هم یکی از کادرهای مهم فرقان بود؟
دکتر رضایی: بله. ما نگران بودیم آنها فرار کنند، ولی الحمدلله بیشتر کادر اصلی و اعضای فعال فرقان را گرفتیم. تنها رسول گیاهی...
♦: آقای رسول گیاهی کشته شد...
دکتر رضایی: بله. یادم آمد، رسول گیاهی در تعقیب و مراقبت کشته شد.[9]
♦: آقای دکتر، خود شما در یازده عملیات شرکت داشتید و ظاهراً اسم رمز عملیات هم یا زهرا بود؟
دکتر رضایی: مدیریت و فرماندهی عملیات با من بود. درعینحال، بچههای عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل دراختیار آقای محمدعلی رمضانی... بودند و من به آنها گفته بودم که عملیات را با رمز یا زهرا آغاز کنید. به برکت اسم حضرت زهرا(س) این عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی از بچههای ما شهید شود، همة آنها را گرفتیم، درحالیکه تمام اعضا و خانههای تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر در اختیار داشتند.
... (ادامه دارد)
[1]. محمدولی قرنی در سال 1292 در تهران به دنیا آمد. وی در سال 1309، وارد دانشکده افسری شد و در سال 1336، بهاتهام توطئه برای سرنگونی پهلوی دوم دستگیر و به زندان و اخراج از ارتش محکوم گردید. با پیروزی انقلاب اسلامی، قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش شد و در مقابله با آشوبهای کردستان ایفای نقش کرد. قرنی در سوم اردیبهشت 1358، بهدست چند تن از اعضای گروه فرقان بهشدت مجروح شد و کمی بعد به شهادت رسید.
[2]. ماشاءالله گودرزی معروف به اکبر گودرزی در سال 1338 در الیگودرز استان لرستان به دنیا آمد. وی در سال 1351، برای تحصیل علوم مذهبی به مدرسه دینی خوانسار و مدتی بعد به شهر قم و پس از یک سال به تهران رفت و در مدارس چهلستون و حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم دینی پرداخت. گودرزی همزمان با تحصیل، جلسات تفسیر قرآن در مناطق مختلف تهران برپا میکرد و همین زمان، نشریه فرقان را منتشر کرد. او در سال 1356، از لباس طلبگی خارج شده، گروه فرقان را پایهگذاری کرد و بعد از پیروزی انقلاب خط مشی ترور را در دستور کار گروه قرار داد. وی در 18 دی 1358 در خانهای تیمی در خیابان جمالزاده، دستگیر و در سوم خرداد 1359 در سن 21 سالگی، بههمراه چند نفر دیگر از اعضای گروه فرقان محاکمه و به اعدام محکوم شد.
[3]. مهدی عراقی در سال 1309 در تهران به دنیا آمد. او یکی از بنیانگذاران حزب مؤتلفة اسلامی و از فعالان ترور حسنعلی منصور بود که بعد از انقلاب، مسئول زندان قصر شد و در 4 شهریور 1358 بههمراه پسرش بهدست عناصر گروه فرقان به شهادت رسید.
[4]. گروه فرقان نزدیک به بیست ترور انجام داد و دهها ترور دیگر را نیز در دستور کار داشت، امّا برخلاف آنچه در این مصاحبه گفته شده، کسی به نام آقای خسروشاهی در لیست ترور گروهک فرقان قرار نداشته است. برای مطالعه بیشتر؛ ر.ک. علی کردی، گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
[5]. درمورد عوامل سوءقصد به جان حضرت آیتالله خامنهای دو دیدگاه متفاوت مطرح است: برخی برخلاف نظر دکتر رضایی معتقدند که فرقان هیچ نقشی در ترور ایشان نداشت؛ زیرا براساس شواهد تاریخی هسته مرکزی گروه فرقان در این زمان دستگیر شده و در زندان بودند. آنها بر این باورند که این ترور بهدست جواد قدیری از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، ولی بهشیوه فرقان انجام شد. البته بازخوانی رویدادها و اسناد این دوره گویای این نکته است که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بهواسطه عامل نفوذی خود در فرقان از بیشتر تصمیمات و اقدامات این گروه باخبر بوده و بیشتر مواقع از ضعف نظامی و اطلاعاتی آنها بهره لازم را برده، بیشتر اقدامات خود را بهطور غیرمستقیم توسط فرقان به انجام میرساندند اما بهاتکای آنچه آقای رضایی و دوستانشان در این مصاحبه بازگو کردهاند، میتوان گفت بقایای فکری و تشکیلاتی گروه تروریستی فرقان تا مدتی بعد باقی بوده و دو تن که خود را رهروان راه فرقان میدانستند، در ترور نافرجام به جان آیتالله خامنهای نقش داشتند.
[6]. سید اسدالله لاجوردی در سال 1314 در تهران به دنیا آمد. وی پس از آشنایی با حزب مؤتلفه اسلامی وارد مبارزه شد و در ترور حسنعلی منصور در سال 1343 نقش داشت. او در جریان رسیدگی به پرونده گروه فرقان با نظر آیتالله بهشتی دادستان انقلاب تهران گردید. لاجوردی در اول شهریور 1377 در محل کسبوکار خود در بازار تهران، بهدست دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور شد.
[7]. زندان اوین در منطقه اوین ـ درکه استان تهران قرار دارد. ساخت این زندان در زمینی بهوسعت 43 هکتار از دهه 1340 آغاز و در سال 1350 افتتاح شد. اکنون زندان اوین یادآور خاطرههای مبارزان انقلاب علیه رژیم شاه است.
[8]. آقای رضایی قاتل اصلی شهید آیتالله مطهری و ضارب مستقیم وی را عباس نصیری ذکر کرده است، اما هیچ نامی از عباس نصیری در مجموعه کادر و افراد گروه فرقان به چشم نمیخورد. به نظر میرسد یا اشتباه اسمی رخ داده است یا آقای رضایی و دوستان ایشان در اطلاعات سپاه از افراد و اخباری مطلع هستند که تاکنون در نوشتههای رسمی اشارهای به آنها نشده است.
[9]. ظاهراً دو نفر از اعضای این گروه نیز به خارج از کشور گریختند. گاهی نیز اطلاعیهای از گروه فرقان در برخی سایتهای خبری خارج از کشور دیده میشود. در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاستجمهوری ایران در 27 خرداد 1384، چند انفجار صورت گرفت که ازطرف وزیر کشور به گروه فرقان نسبت داده شد.