دکتر محسن رضایی: آقای گودرزی برخلاف تصور، در 48 ساعت اول اعتراف کرد و اطلاعات زیادی دراختیار ما گذاشت. من از دوستان سؤال کردم: شما چگونه اینهمه اطلاعات را از ایشان گرفتید؟آیا او را کتک زدید؟ گفتند: نه، ما حتی یک سیلی هم به او نزدیم. البته، در ماههای بعد، برخوردهای عقیدتی و ایدئولوژیکی میان دوستان ما و گودرزی به وجود آمد، امّا در هفتههای اول که ایشان اطلاعات خوبی داد، برخوردی با وی نشد. شاید یکی دو نفر که از آقای محمد محمدی گیلانی[1]حکم داشتند، احتمالاً کتک هم زده باشند، ولی درمورد آقای گودرزی مطمئن هستم که در همان 48 ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری میکردند.
دوستان ما فقط کار اطلاعاتی صرف نمیکردند، چون میدانستند که این گروه اعتقادی است و با بحثهای فنی، مهارتی و اطلاعاتی حرف نمیزدند. ما از یکطرف با گروه فرقان مباحثه اعتقادی داشتیم و در وهلة اول، بطلان عقایدشان را ثابت میکردیم. هنگامیکه اینها از درون متزلزل میشدند، شروع به حرفزدن میکردند. بنابراین، مهمترین ابزار ما، اثبات بطلان اعتقادات آنها بود که برایشان بسیار سخت بود و از اینکه میدیدند تمام اعتقادات آنها پوچ بوده عذاب میکشیدند. از اطلاعاتی که هرکدام از اعضای فرقان میدادند، برای اعترافگرفتن از دیگری استفاده میشد. یکی از کمکهای خیلی خوب این بود که نهتنها آقای گودرزی همة اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمیبُرید و حرف نمیزد، وقتی او را با آقای گودرزی روبهرو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد.
آقای گودرزی بهشان میگفت که من خودم همة اطلاعات را دادهام؛ شما چرا مقاومت میکنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید. بالاخره با یک زبانی با آنها گفتوگو میکرد و آنها هم اطلاعات را میدادند. در طول عملیات و بازجوییها، حدود سی نفر از برادران شبانهروز مشغول بودند. حتی بعضاً شبها خانه نمیرفتند تا بتوانند این پروژه را بهخوبی به اتمام برسانند و اطلاعات را کسب کنند. اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، بچههای سپاه و هم افراد داوطلب دیگر به کمک ما آمده، واقعاً فداکاری فوقالعادهای داشتند.
رمضانی: در 48 ساعت اول دستگیری گروه فرقان، برخی از بچهها نخوابیدند.
دکتر رضایی: بله. در 48 ساعت اول، فشار کار خیلی زیاد بود، چون برای ما مهم بود که بدون ازدستدادن زمان اگر افراد یا خانههای تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال میدادیم بتوانیم در 48 ساعت اول، اطلاعات دستاول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یکلحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که میبایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیقدادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته میشد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما میخواستند بهسبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول میکشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیة اطلاعاتی کنند، ولی در 48 ساعت، همة کارها را انجام دادند.
یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند. نوعی اعتماد ایجاد شده بود و دوستان ما به اینها مرخصی میدادند میرفتند به خانههایشان سر میزدند. طرف جزء شبکه ترور بوده و در ترور چندین نفر دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشته است، امّا چون بحث انتقامگیری نبود، دوستان ما بهمحض اینکه میدیدند یک نفر فریبخورده اشتباه کرده و همکاری میکند، به او مرخصی میدادند.
مرخصیدادن به زندانیها از اوایل انقلاب و توسط دوستان ما ابداع شد. یک نوآوری بود که انجام شد. البته، بعد از شروع دستگیریهای گروه فرقان، آقای لاجوردی و تیم همراه وی به زندان اوین آمده، کار فرهنگی میکردند. بعد از دستگیری گروه فرقان، ما برای کار روی این گروه خانهای را نزدیک مدرسه رفاه گرفتیم. البته، هنوز حضرت امام در این مدرسه اقامت داشتند و بعد به شهر قم رفتند و هنگامیکه آقای بنیصدر در اسفند [سال 1358] رئیسجمهور شد و عارضه قلبی برای امام پیش آمد، امام باز به تهران بازگشتند.
♦: این خانه نزدیک مدرسه رفاه بود؟
♦: ظاهراً امام در سوم بهمنماه سال 58 از قم به تهران منتقل شدند؟
دکتر رضایی: سوم بهمن یا سوم اسفند، دقیقاً یادم نیست.
♦: حضرت امام در سوم بهمن به بیمارستان قلب در تهران منتقل شدند.
دکتر رضایی: سوم بهمن؟ بله سوم بهمن [بود]. خوب شد گفتید، چون من در همان زمان با امام راجع به بحث فرقان ملاقات کردم.
♦: ظاهراً برای ملاقات با امام به بیمارستان رفتید.
دکتر رضایی: برای ملاقات با امام به بیمارستان رفتم، زیرا امام بهسبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. وقتی من ازطریق آقای صانعی[2] برای اولینبار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخهایی به دست آوردهایم، امام خیلی خوشحال شد.
♦: منظورتان شیخ حسن صانعی است؟
دکتر رضایی: بله. شیخ حسن صانعی. ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمینبار بود که امام را از نزدیک میدیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر میکنم بعد از فروردین سال 58 بار سوم در تیر یا خرداد سال 58 خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخهایی هم به دست آوردهاند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود.
متأسفانه بعد از شهادت آیتالله مطهری، چند نفر دیگر توسط گروه فرقان ترور شدند و ما چون خیلی دستمان پر نبود و تنها سرنخهایی از خانههای تیمی فرقان به دست آورده بودیم، خجالت میکشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام میرسیدیم، اما درمورد فرقان حرفی نمیزدیم. اما هنگامیکه گروه فرقان را زدیم، من خودم را آماده کرده بودم که با اطلاعات کامل خدمت حضرت امام برسم که ایشان دچار عارضه قلبی شدند و آن حضرت را برای معالجه به بیمارستان قلب تهران آوردند.
آن موقع، دکتر حسن عارفی[3] مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامیکه من به سید احمد آقا گفتم میخواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند، احمد آقا گفت این کار تقریباً شدنی نیست. پرسیدم چرا؟ احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچکس ـ بجز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار میتوان کرد.
فردای آن روز به من اطلاع دادند میتوانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطهای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپچپ به من نگاه میکرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصلة نزدیک بهگونهای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزهاش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامة خیلی وسیعتری داشتند و میخواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشدهاند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم.
سالها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطرهای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف میزدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود:
یکی اینکه علیرغم آنکه من گفته بودم هیچکس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار میکردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان میگفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک میتوانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات میکردید. تا مدتها نمیدانستم چرا شما میآیی و با امام ملاقات میکنی.
مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصلهات را با امام حفظ نمیکردی و در گوش امام چیزهایی میگفتی. این کار تعجب من را بیشتر میکرد تااینکه بعدها یک بار دیدم که شما بهعنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام میرسانده است.
♦: آقای دکتر، اخبار را شفاهی به امام میگفتید یا مکتوب تقدیم میکردید؟
دکتر رضایی: برخی اوقات گزارش مکتوب هم میدادم، منتها بهدلیل آنکه مسائل سری بود، معمولاً حضوری خدمت امام(ره)میرسیدم. بااینحال، گزارشهای مکتوبی که به امام میدادم هم موجود است.
♦: آیا در دیدار با امام در بیمارستان قلب، ایشان در جواب گزارش شما نکتهای یا مطلبی هم فرمودند؟
دکتر رضایی: نه، امام برای بچههای اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر میکنم این گزارش در روحیة امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانیکه امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارشهای حساس امنیتی بدهی، اما من هم بهدلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحالکننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچهها را دعا کردند.
رمضانی: نکته جالب و گفتنی درباره فرقان این است که بهسبب کار فرهنگی با آنها بسیاری به راه راست بازگشتند و چند نفری که اعدام شدند نیز خودشان واقعاً راضی بودند.
♦: حتی عباس نصیری راضی و خوشحال بود؟
رمضانی: بله، عباس نصیری میگفت خدا را شکر میکنم که فرصت توبهکردن به من داد. حتی در جلسه دادگاه از آقای گیلانی پرسید آیا خدا مرا میبخشد؟! آقای گیلانی گفت: اگر شما توبه کنید، مطمئن باشید خدا شما را هم میبخشد. منظور این است واقعاً روی اینها کار اعتقادی شد و حتی بعضی از اینها بعد از شروع جنگ به جبهه رفتند.
دکتر رضایی: آقای ناطق نوری هم که بعد از آقای گیلانی ریاست دادگاه گروه فرقان را بر عهده داشت، درزمینه صدور احکام، بازداشتها و بازجوییها در بند 209 زندان اوین و همچنین در اقناع اعضای گروه فرقان نقش بسزایی داشت.
♦: آقای دکتر رمضانی، آیا نکته دیگری راجع به فرقان وجود دارد که قابل بازگوکردن باشد؟ ظاهراً عباس نصیری برای خانواده خود نامه نوشت.
رمضانی: بله. آقای نصیری نفر دوم یا سوم گروه فرقان بود. ما هم تنها بهدنبال گرفتن اطلاعات نبودیم و بهگونهای با او رفتار کردیم که به راه راست برگردد. خودش نیز تلاش میکرد تا واقعاً و با تمام وجود برگردد. برعکس، آقای گودرزی که بهظاهر برگشته و اظهار ندامت میکرد، واقعاً برنگشته بود و هنوز اصول فکریاش بر وی مستولی بود، اما آقای نصیری در برخوردهایش با افراد دیگر میگفت که ما اشتباه کردیم این حرفهایی که زدیم و اعتقاداتی که داشتیم، اعتقادات غلطی بود. چون بهدلایل امنیتی و اطلاعاتی نمیتوانستند با خانوادهشان ملاقات کنند، لذا نامه مینوشتند. به همین آقای نصیری هم گفته شده بود که برای خانوادهاش نامه بنویسد. او در نامه نوشته بود شما نگران نباشید. در اینجا با ما برخورد اسلامی میشود و اگر ما تنبیه میشویم، برمبنای حکم شرع است، نصیری خانوادهاش را توجیه کرده بود که اعدام حق اوست. بر همین اساس، پدر و مادرش از اعدام وی ناراحت نشدند و مثل ضدانقلابیون دیگر به نظام بدوبیراه نگفتند. امثال نصیری پذیرفته بودند کارشان غلط بوده و حکمی که برای آنها دادهشده، کاملاً اسلامی بوده است.
دکتر رضایی: حادثه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب است. همانگونه که مقام معظم رهبری میان درسگرفتن و عبرت از تاریخ تفکیک قائل هستند، میتوان گفت گروه فرقان یکی از عبرتهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تعدادی با شعار اسلام و متدین، نمازخوان، نماز شب خوان و دائم روزهدار آمدند و بهترین آدمهای متدین انقلاب را به شهادت رسانند. امّا با کار فرهنگیای که بر روی آنها شد، بهشدت عوض شده، تغییر کرده و فهمیدند که اشتباه بزرگی کردند، طوریکه تا نزدیکی چوبه دار دغدغة این را داشتند که آیا خدای متعال توبة آنها را پذیرفته یا نه؟ آنها حتی پدر و مادر و خواهر و برادران خود را توجیه کرده بودند که ما اشتباه کردیم. برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد. موضوع فرقان از آن نظر در تاریخ حادثة عجیبی است که در یک انقلاب، عدهای متدین بهترین نیروهای انقلاب را به شهادت رسانده و بعد فهمیدند اشتباه کردند و تا آخرین دقایق عمر دنبال این بودند که به هر طریقی شده توبهشان مورد پذیرش خدا قرار بگیرد. اگر این حادثه هر سال یک بار به جوانان ایران یادآوری شود و بهعنوان یک پند جلوِ چشمشان باشد، گزاف نخواهد بود.
از بس این حادثه مهم و عبرتانگیز است، باید بهطور دائم برای جوانان تکرار شود. اگر ما مطهری، مفتح و شهید عراقی را از دست نداده بودیم، اینها میتوانستند کمک مؤثری به امام و ادامه انقلاب کنند. سالها بعد که انقلاب فرهنگی به وجود آمد، خلأ مطهری را کاملاً حس کردیم و متوجه شدیم سرمایه بزرگی از دست رفته است. امروز که بحث از علوم انسانی در ایران میشود و تأکید میشود که علوم انسانی باید اصلاح بشود، ما خلأ شهید مطهری را بیشتر احساس میکنیم. شاید تا سالهای آینده همچنان این خلأ وجود داشته باشد. معلوم نیست چه کسی میتواند خلأ ایشان را در آینده پر کند.
♦: آقای رضایی، به غیر از شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی، گروه فرقان افراد دیگری را هم ترور کردند؟
دکتر رضایی: بله، چند ترور دیگر هم توسط فرقان انجام گرفت که برخی از آنها مانند شهید قرنی موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق بود. گروه فرقان مقام معظم رهبری را هم جانباز کردند.[4]
♦: گفته میشود ترور آیتالله خامنهای کار منافقین بود.
دکتر رضایی: ترور ایشان بعد از دستگیری گروه فرقان صورت گرفت.
♦: گروه فرقان در سال 1358 شروع به کار میکند و با سابقه و زمینه قبلی در اردیبهشت همان سال وارد عمل میشود. درحالیکه نظام جمهوری اسلامی با رفراندوم فروردینماه و به رهبری امام خمینی شکل گرفته است، شما در این شرایط که هنوز تشکیلات اطلاعاتی در مملکت وجود ندارد و کسی هم به فکر این کارها نیست، چگونه تشخیص دادید که فعالیت واحد اطلاعات سپاه را بهسمت جریان فرقان ببرید؟ واقعاً دراینزمینه از درون سپاه پاسداران یا شورای انقلاب توصیهای به شما نشد؟ آیا شما بهعنوان عضو شورای فرماندهی سپاه به این نتیجه رسیدید که روی مورد فرقان تمرکز کنید؟
دکتر رضایی: آن موقع، بحثهای مطرح در صحنه سیاسی کشور بحثهای دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم میکرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمیدانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمیشد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد. لذا من با دوستان مینشستم و تصمیمگیری میکردم. همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقهای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. یا من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمیتوان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را بهصورت فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمیتوان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همة این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشئت میگرفت.
♦: منظورم این است حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسئلة فرقان بهعنوان یک مأموریت مطرح نیست؟
دکتر رضایی: نه. شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامة سپاه عمل میکرد، حالآنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسیهای سیاسی در اساسنامة سپاه نبود. همانگونه که قبلاً اشاره کردم، واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه میکردیم.
شگردهای اطلاعات سپاه برای بهدامانداختن عوامل گروه فرقان
♦: چرا در فاصله زمانی که شما گروه فرقان را زیر نظر داشته و عملیات تعقیب و شنود انجام میدادید و تیمی را شکل داده بودید که آنها را رصد کنند، فرقان موفق میشود شهید دکتر مفتح را ترور کند؟ آیا اطلاعات شما دراینزمینه ناقص بود یا اینکه غافلگیر شدید؟
دکتر رضایی: باید بگویم گروه فرقان خیلی راحت عملیات میکردند. مثلاً اگر امشب تصمیم میگرفتند فردا یکی را بزنند حتماً این کار را میکردند. مثل قبل از انقلاب نبود که ما اگر میخواستیم عملیاتی انجام دهیم، میبایست پنج شش ماه کار شناسایی انجام دهیم. دلیل سرعت عمل گروه فرقان این بود که در ماههای بعد از پیروزی انقلاب سیستم امنیتی و دفاعی کشور بههمریخته بود و مسئولان و عناصر کلیدی انقلاب محافظ نداشتند. بعد از شهادت آیتالله مطهری، برخی به فکر افتادند که باید از شخصیتها محافظت شود. بااینحال، جوّ انقلابی و روحیه شهادتطلبی به دوستان اجازه نمیداد که به فکر محافظ باشند.
رمضانی: در همه خانههای تیمی گروه فرقان، ما سیستم شنود کار نگذاشته بودیم و بیشتر از تردد و رفتوآمد آنها به برخی مطالب کلی دست پیدا میکردیم. درمورد شهید مفتح تاحدی متوجه شده بودیم که فرقان درحال طراحی عملیات است. در آن شرایط، دو ایده وجود داشت: یکی اینکه روی خانههای تیمی که شناسایی شده بود عملیات انجام دهیم و ازطریق دستگیری اعضای فرقان در این خانهها به بقیه اعضا دست پیدا کنیم. من و آقای دکتر محمدی نظرمان این بود که طول ندهیم، اما برخی از دوستان میگفتند صبر کنیم تا تعداد خانههای شناساییشده بیشتر شود و بتوانیم افراد اصلی گروه فرقان را بگیریم. این عوامل سبب شد تا کار دستگیری به طول بینجامد.
دکتر رضایی: بیشتر اطلاعاتی که ما به دست آوردیم، ناشی از تعقیب و مراقبت شناسایی خانههای تیمی فرقان بود. گرچه ما یک عامل نفوذی در میان آنها داشتیم، امّا نتوانستیم در ردة مدیریت بالای فرقان و شورای تصمیمگیری آن نفوذ کنیم. زمان هم کم بود؛ یعنی از خرداد سال 58 که ما شروع کردیم تا آخر آذرماه، برای کاشتن عامل نفوذی بسیار کم بود.
♦: بعد از اتفاقاتی که افتاد، آیا متقاعد نشدید که باید به خانههای تیمی حمله کرده، با دستگیری افراد این خانهها و ازطریق آنها بقیه را دستگیر کنید؟ آیا این ایده مفیدتر نبود؟
دکتر رضایی: ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب میدانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همة سرنخها نابود میشود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم میتوانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا زمان را طول دادیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانههای تیمی فرقان میشد.
[1]. آیتالله محمد محمدی گیلانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با حکم امام خمینی، حاکم شرع بود و ریاست دادگاههای انقلاب اسلامی را بر عهده داشت. وی در تیرماه 1393 به دیار باقی شتافت.
[2]. حسن صانعی در سال 1313 در شهرستان شهرضا از توابع اصفهان به دنیا آمد. وی بعد از استقرار جمهوری اسلامی، ازطرف امام مأمور امور شرعی شد و در سال 1362، سرپرست بنیاد پانزده خرداد گردید. آیتالله حسن صانعی از اعضای دفتر امام خمینی بود و اکنون با حکم مقام معظم رهبری عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
[3]. دکتر سید حسن عارفی دارای تخصص در رشتههای داخلی، اطفال و بیماریهای قلب و عروق است. وی پزشک معالج و سرپرست تیم پزشکی امام خمینی بود.
[4]. گروه فرقان نزدیک به 20 ترور انجام داد که 14 نفر از ترورشدگان که ترکیبی از عناصر انقلابی و گاه افراد خارجی بودند، کشته شدند. آنگونه که در تاریخ ثبت شده است، این افراد عبارت بودند از:
1. تیمسار محمدولی قرنی | 6. آیتالله دکتر محمد مفتح | 11. احمد لاجوردی (سرمایهدار تهرانی) |
|
2. استاد مرتضی مطهری | 7. پاسدار جواد بهمنی | 12. کازرونی (سرمایهدار اصفهانی) |
|
3. حاج مهدی عراقی | 8. پاسدار اصغر همتی(نعمتی) | 13. محسن بهبهانی(واعظ) |
|
4. محمدحسام عراقی | 9. حاج محمدتقی طرخانی | 14. هانی یوآخیم لاریب (تبعه آلمان) |
|
5. آیتالله قاضی طباطبایی | 10. آیتالله حاج شیخ قاسم اسلامی |
|
|
هفت نفر از کسانی که به دست گروه فرقان ترور شده و زخمی یا مجروح شدند عبارت بودند از:
1. آیت الله سید علی خامن های 5. حجت الاسلام محمدباقر دشتیانه
2. آی تالله اکبر هاشمی رفسنجانی 6. رضی شیرازی
3. آی تالله عبدالرحیم ربانی شیرازی 7. ابراهیمی
4. حسین مهدیان
عدهای نیز در لیست سیاه ترور گروه فرقان قرار داشتند که بسیاری از این افراد بهسبب دستگیری کادر اصلی و اعضای فعال این گروه تروریستی جان سالم به در بردند، اما برخی از این افراد نیز در مجموعه ترورهای زنجیرهای انجامشده بهدست سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شهادت رسیدند. برخی از اسامی معروف و مشهور در لیست سیاه عبارت بودند از:
1. آیتالله دکتر سید محمدحسین بهشتی | 4. آیتالله محمد امامی کاشانی | 7. حجتالاسلام خوانساری |
2. آیتالله دکتر محمدجواد باهنر | 5. آیتالله محمد حقی | 8. ابوالحسن بنیصدر |
3. آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی | 6. حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری | 9. تیمسار ولیالله فلاحی |