به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، لشکر فاطمیون یک نیروی شبه نظامی وابسته به سپاه قدس، متشکل از شیعیان افغانستان است، که از جنگجویان افغانستانی مبارز در زمان حمله شوروی به افغانستان و دوران طالبان و همچنین گردان ابوذر با افغانیهای حاضر در جنگ ایران، عراق افغانهای شیعه مقیم ایران و مقیم سوریه با کمک سپاه قدس شکل گرفته است که مأموریت اصلی خود را دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مأموریت ثانیویه خود را مبارزه با ظلم، علیه شیعه و مسلمانان در سراسر جهان میدانند.
همچنین این گروه در سال ۱۳۹۰ شمسی اعلام موجودیت کرد و امروز با نام لشکر فاطمیون و به نام عربی «لواء فاطمیون» شناخته شده است، بنیانگذار این گروه علیرضا توسلی ملقب به ابوحامد بود که در سال ۱۳۹۳ در سوریه شهید شد.
بنابراین گزارش روحالله بختیاری، یکی از جانبازان مدافع حرم لشکر فاطمیون در گفتوگو با
ایکنا تصریح کرد: سال ۱۳۹۲ هنوز لشکر فاطمیون گردان نشده بود که به همراه ۲۲ نفر آغاز به کار کرد در حالیکه هنوز به نام مدافعان حرم شناخته نشده بودند.
وی با اشاره به اینکه پدرم دوران قدیم در افغانستان با طالبان مبارزه میکرد به همین دلیل روحیه جنگ در من هم شکل گرفت، ادامه داد: بنابراین تصمیم گرفتم به سوریه بروم و با دشمنان حضرت زینب(س) مبارزه کنم، چون آن دوران زمانی بود که مزار «حجربن عدی» یکی از یاران امام علی(ع) را نبش قبر کردند، و میخواستن به سمت حرم حضرت زینب(س) بروند و آنجا را خراب کنند.
بختیاری تصریح کرد: من از همان دوران که گردان فاطمیون نیرو به سوریه اعزام میکرد، میخواستم در این نبرد شرکت کنم اما خانوادهام بخاطر اینکه پسر بزرگتر بودم و سنم کم بود مخالفت میکردند.
این جانباز مدافع حرم در ادامه گفتههای خود اضافه کرد: مدتی گذشت اما خانوادهام راضی به رفتنم نمیشدند، من هم ده روز قهر کردم و در اتاقم ماندم و به مادرم میگفتم در این خانه نباید روضه گرفته شود و اسم پیامبر(ص) و حضرت زینب(س) و اهل بیت(ع) را بیاورید، چون اجازه ندادید من به سوریه بروم و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنم.
وی صحبتهای خود را اینگونه بیان کرد: چند گروهی برای رفتن به سوریه اعزام شدند، اما هنوز موفق نشده بودم خانوادهام را راضی کنم، چند روزی مانده بود که گروه بعدی هم اعزام شوند، دلم خیلی گرفته بود و بیتاب رفتن بودم، تمام فکر و ذکرم سوریه شده بود.
وساطتت امام رضا(ع) برای رفتن
بختیاری با اشاره به اینکه بالاخره امام رضا(ع) واسطه رفتنم شد، گفت: یک روز موقع اذان صبح به حرم امام رضا(ع) رفتم، بعد از خواندن نماز صبح، دلم شکست و از آقا خواستم که خانوادهام راضی شوند تا من به سوریه بروم و از دین و ناموس و اسلام که در خطر است دفاع کنم به آقا گفتم من را به عنوان سربازت قبول کن، شما بخواهید درست میشود.
این جانباز مدافع حرم عنوان کرد: وقتی به خانه برگشتم، خوابیدم چند دقیقهای که گذشت مادرم بالای سرم آمد و من را بیدار کرد؛ گفتم چه شده؟ مادرم با چشمانی خیس گفت، روحالله وسایلت را برای رفتن به سوریه جمع کن و عکست را بردار، اول باورم نشد و تعجب کرده بودم، ولی صبح که به سرکار رفتم تسویه کردم و حلالیت گرفتم، به خانه که آمدم دیدم پدرم دارد فرم اعزام را پر میکند و مادرم هم آن را امضاء کرد، از مادرم دلیل رضایتش را پرسیدم اما او چیزی نگفت و مرا به حضرت زینب(س) سپرد و حتی موقع اعزام صورت من را نبوسید!
۱۶ سال بیشتر نداشتم
وی با اشاره به اینکه از مشهد چهل نفر عازم سوریه بودیم که در مجموع به همراه نیروهای تهران و قم ۷۳ نفر شدیم و در شهریورماه ۱۳۹۳ به سوریه اعزام شدیم، اظهار کرد: وقتی به دمشق رسیدیم، ابوحامد برای ما ماشین آورد و لباس رزم را پوشیدیم، کمی ترسیده بودم چون کوچکترین فرد در میان رزمندگان بودم و تنها ۱۶سال بیشتر نداشتم، ولی توسل کردم به حضرت زینب(س) و با شوق زیاد به سمت اطیبه حرکت کردیم، وقتی رسیدیم تمام خانهها ویران و تاریک بود و کسی جز رزمندگان در آنجا حضور نداشت.
بختیاری گفتههای خود را این چنین ابراز کرد: همین طور که به جلو میرفتیم منطقه را به ما معرفی میکردند تا جایی که حدود سیصد متری دشمن رسیدیم و خط مقدم بود، وصیتنامههایمان را نوشتیم و با شوق شهادت منتظر آغاز عملیات و نبرد با داعش بودیم اما متاسفانه امکانات ما خیلی کم بود به طوري كه بعد از پانزده روز به ما اسلحه دادند و ما را دستهبندی کردند برای آموزشهای تخصصی، که من جزء نیروهای زرهی شدم.
وی ادامه داد: حدود چهل و پنج روز آموزش دیدم، در این مدت آموزش در سه عملیات شرکت کردیم که ابوحامد هم در این نبرد حضور داشت و بچهها ظرف یک ساعت آن منطقه را پاکسازی کردند؛ مدتی در اطراف حرم حضرت زینب(س) بودم، ولی به دلیل وجود نیروهای سوری به من و چندین نفر دیگر اجازه شرکت در عملیات را نمیدادند، دیگر تحمل نداشتم و میخواستم در عملیات شرکت کنم، فردای روزی که عید قربان بود لباسهایم را شستم و بعد به سراغ فرماندهمان رفتم و حدود یک ساعتی با او صحبت کردم اما با حضورم در عملیات موافقت نمیکرد ولی با اسرار زیاد، اجازه شرکت در عملیات بعدی را گرفتم.
این جانباز مدافع حرم در خصوص شرکت در عملیات و مبارزه با تکفیریها، اظهار کرد: ساعت چهار صبح بود، از طریق بیسیم به ما اطلاع دادند باید در عملیات شرکت کنیم، بعد از خواندن نماز صبح سربند «یاعلی مدد» را بستم، اسلحهام را برداشتم، از همه خداحافظی کردم و حلالیت گرفتم، فرمانده هم از من به خاطر عدم حضورم در عملیاتهای قبلی عذر خواهی کرد و حلالیت طلبید.
سربند «یاعلی مدد» نگهدارم بود
بختیاری در ادامه گفتههای خود تصریح کرد: در فاصله یک کیلومتری داعش پیاده شدیم، دشمن در نزدیکی حرم بود، قصد ما هم این بود تا جلو پیشرفت آنها را بگیریم من واقعا خوشحال بودم و آن موقع یاد مادرم افتادم که به من میگفت صلوات بفرست و قرآن بخوان، همین کار را انجام دادم و بعد از خوردن صبحانه به همراه یکی از همرزمان سوار نفر بر شدیم و جلوی مسجد ایستادیم،حسین، همرزمم، خواست تا سربند «یاعلی مدد» را باز کنم چون که رنگی است و تک تیرانداز راحتتر پیدایم میکند، ولی من قبول نکردم و گفتم این اسم نگهدارم میشود.
وی با بیان اینکه نیروهای داعش داخل قرآن در مسجد تله انفجاری گذاشته بودند، عنوان کرد: آنها میدانستند که مسجد برای ما مقدس است و به آنجا صدمهای وارد نمیکنیم، به همین دلیل درون مسجد پنهان شده بودند، فرمانده گروهمان با علمای سوریه در این مورد صحبت کرد و آنها گفتند داعش در مسجد در حال انجام هرکاری است و بیاحترامی میکند، زدن مسجد مشکلی ندارد، بنابراین بعد از کسب اجازه از علما مسجد را زدیم و دشمن پراکنده شد.
این جانباز مدافع حرم در ادامه صحبتهای خود، افزود: سوار نفر برها شدیم و به سمت دشمن حرکت کردیم در یک منطقه گشت زدیم ولی کسی آنجا نبود و به عقب برگشتیم بعد از کمی استراحت، صدای تک تیرانداز به گوش میرسید، همه پناه گرفتیم ولی فرمانده گفت، جلوی دیدشان نیستیم و آنها قصد ترساندن ما را دارند، منطقه کاملا ساکت بود و هنوز جنگ شدت نگرفته بود.
وی ابراز کرد: با سکوت منطقه، حس عجیبی به من دست داد و مرا به سمت کوچهای میکشاند به همرزمم گفتم بیا ماهم برویم ولی او نیامد، من رفتم و خودم را به بچهها در کوچه رساندم در فاصله دومتری با یکدیگر حرکت میکردیم، سرکوچه یک پناه گاه بود که من میخواستم خودم را به آنجا برسانم، در همین حال فرمانده دست چپش را بالا آورد و گفت برگردید عقب، بلافاصله دستش را زدند و آنجا بود که فهمیدیم در تیررس تک تیرانداز هستیم.
موقع زخمی شدن، بیقرار خانوادهام بودم
بختیاری ادامه داد: آمدم سمت پناهگاه بروم که یک تیر از بالای سرم رد شد به طوری که موهای سرم سوخت، تیر دوم از کنارم رد شد و من خودم را به سمت پناهگاه پرتاب کردم اما تیر سوم به من اثابت کرد و گلوله از شانه سمت راستم وارد شد و از کتف سمت چپم خارج شد، وقتی به زمین افتادم فکر میکردم به شهادت رسیدم و گلوله به سرم خورده است چشم باز کردم و دیدم زندهام و در آن پناهگاه افتادهام و دشمن من را نمیبیند، آن لحظه به یاد خانوادهام افتادم و دوست داشتم دوباره آنها را ببینم، حدود چهل دقیقه داخل پناهگاه بودم، بچهها فکر میکردند من شهید شدهام ولی نمیتوانستند خودشان را به من برسانند چون آنها هم زخمی میشدند و آمار تلفاتمان بالا میرفت.
این جانباز مدافع حرم گفت: به خاطر خون زیادی که از دست داده بودم چشمهایم داشت رو به سیاهی میرفت، محمد حکیمی یکی از همرزمانم که بعد از یک ماه از این ماجرا شهید شد، همین طور که تیراندازی میکرد به طرف من آمد و دید که زندهام به کمک یکی دیگر از همرزمان من را به بهداری بردند ولی آنجا نتوانستند وضعیتم را تشخیص دهند و مرا به بیمارستان بردند و بعد از تشخیص دکتر، عازم تهران شدم.
پاهایم تبرک سوریه بود
وی گفتههای خود را اینگونه ادامه داد: بعد از گذشت مدتی به خانوادهام خبر دادند و گفتند که کمی زخمی شدهام ولی چیزی در خصوص از کار افتادن پاهایم نگفتند، وقتی خانوادهام را دیدم، به مادرم گفتم من تبرک شدهام و مقامی با خود آوردهام مدتی که گذشت به خانه رفتیم، به خاطر زخمی که داشتم گاهی اوقات حالم خراب میشد ولی به پزشک معالج نمیتوانستیم چیزی از اصابت گلوله به پایم بگویم چون آن موقع هنوز کسی از مدافعین حرم خبری نداشت و برایم دردسر میشد.
بختیاری با اشاره به اینکه ما به اهل بیت(ع) احتیاج داریم و وظیفهی ماست که از حرم آنها دفاع کنیم، اظهار کرد: برای بعضیها متاسفم که در خارج از مرزها دروغهایی میگویند، همانند اینکه ما را ایران به زور و اجبار به سوریه فرستاده است و اگر نرویم نمیتوانیم در مقامات دولتی کار کنیم که اصلا اینطور نیست ما با ارادهی خودمان رفتیم و هیچ انتظاری هم از مسئولان نداریم.
ذکر «الله اکبر» دستاویز دشمنان
این جانباز مدافع حرم افزود: ما در زمان شوروی جنگیدهایم، اجازه بدهید خودمان، دینمان را به آمریکا، اسرائیل و...نشان دهیم و بگوییم ماهم شیعه هستیم، وهابیها دارند از شیعه، سنی و قرآن استفاده میکنند و با گفتن ذکر «الله اکبر» هرکاری انجام میدهند و انسانهای بیگناه را میکشند و به ناموسشان تعرض میکنند.
وی هدف خود را برای حضور در سوریه و مبارزه با دشمنان اسلام را اهل بیت(ع) دانست و گفت: همیشه دوست داشتم رزمنده دفاع مقدس باشم و در مسیر اهل بیت(ع) قدمی بردارم، تا اینکه جنگ در سوریه رخ داد و موجب شد تا برای دفاع از اسلام و ناموس و حفظ امنیت کشور به دفاع از حریم اهل بیت(ع) بپردازم.
بختیاری در ادامه گفته های خود، بیان کرد: سال ۱۳۹۴ ازدواج کردم و همسر به شدت همراهم است، مدام میگوید اگر در بدترین وضعيت هم قرار بگیری چون برای اهل بیت(ع)کار کردهای، کنارت خواهم ماند و همین مسأله مرا بیشتر دلگرم میکند.
دوست دارم رهبر معظم انقلاب را ببینم
این جانباز مدافع حرم یکی از آرزوهای خود را دیدن رهبر معظم انقلاب دانست و ادامه داد: خیلی دوست دارم با رهبرم، سردار سلیمانی و محسن رضایی دیداری داشته باشم، اما موفق نشدهام و امیدوارم به آرزویم برسم و آنها را از نزدیک ملاقات کنم.
وی در پایان صحبتهای خود از همهی مردم ایران خواست تا دعای خیرشان بدرقه راه مدافعان حرم باشد و گفت: از همه مردم میخواهم برایم دعا کنند تا پاهایم خوب شود که بتوانم مجددا در نبرد با داعش شرکت کنم و اگر خدا نخواست و خوب نشدم، دعا کنند بتوانم این درد را تحمل کنم.
مهدی اسدبیگی