تا چندی پیش و به ویژه تا زمانی که بسیاری از فعالان سیاسی و اقتصادی نسبت به دستاوردهای وعده داده شده اقتصادی برجام خوشبین بودند، به همان اندازه نیز طرفداران و حتی منتقدان دولت یازدهم در مورد انتخاب مجدد حسن روحانی و 8 ساله شدن دوران ریاست جمهوری وی نیز تردید چندانی نداشتند. اما آن چیزی که مسلم است این است که از یک سو برجام نتوانسته خوشبینی، انتظارات و امیدهای مردم را پاسخ دهد و از طرف دیگر نیز مردم و کنشگران سیاسی از اقبال گسترده مردم به دولت روحانی در انتخابات 96 سخن نمی گویند. مسئله مهمی که باید بدان توجه کرد و دولت را نیز وارد یک چالش جدی کرده این است که برجام نه تنها نتوانسته وعده های داده شده دولت به مردم و انتظارات آن ها را برآورده سازد بلکه هم اکنون در حال تبدیل به بزرگترین چالش پیش روی دولت است. دولت یازدهم هم اکنون با یک بحران جدی روبرو است و آن هم بحران «پاسخگویی» است. بحران پاسخگویی در برابر چند شعار وعده داده شده و چند جریان سیاسی که انتظار برآورده شدن آن شعارها را دارند.
دولت حسن روحانی از یک سو باید پاسخ مناسبی به این پرسش مهم جامعه ایران بدهد که چرا برجام علی رغم همه وعده هایش تاکنون نتوانسته تحرکی به تولید، اشتغال و کلیت اقتصاد کشور بدهد و اگر تحرکی داده در کدام بخش اقتصاد یا تولیدی کشور می توانیم آن را مشاهده کنیم؟ این سوالی است که تاکنون بدان پاسخ مناسبی داده نشده است. اما شاید برخی از مردم همچنان به وعده های داده شده برجام امید داشته باشند و بدین دلیل سوال دوم مطرح می شود؛ آیا می توان به برجام و وعده های تاکنون محقق نشده آن امیدوار بود؟ اگر پاسخ دولتمردان بدین پرسش مثبت است باید پرسید تا چه زمانی باید امیدوار بود؟ اینها پرسش هایی است که برای عامه مردم و همچنین جریان مقابل دولت روحانی مهم هستند و انتظار دارند دولت بدان ها پاسخ دهد.
در مقابل، جریان حامی دولت روحانی و به ویژه اصلاح طلبان اگرچه در مورد دستاورها و وعده های برجام سوالی نمی پرسد اما وعده های حسن روحانی در مورد فضای باز سیاسی، زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و برخی وعده های مهم دیگری که دغدغه آن هاست را فراموش نکرده اند. وعده هایی که هیچ کدام عملی نشده و جریان حامی دولت و به ویژه اصلاح طلبان را دچار یک سرخوردگی سیاسی و در عین حال آشفتگی سیاسی عمده کرده است. سرخوردگی از عدم تحق شعارها و آشفتگی در مورد اینکه باید از دولت روحانی حمایت کنند یا خیر؟ شواهد و قراین می گوید آن ها علی رغم همه بدبینی ها به شعارهای حسن روحانی چاره ای جز حمایت از وی ندارند و قطعا اگر گزینه مناسب درون حزبی دیگری برای آن ها وجود داشت خط قرمز بزرگی بر روی نام حسن روحانی می کشیدند!
حال باید پرسید در مقابل تمامی نقاط ضعفی که این دولت دارد و علی رغم ناامیدی گسترده اجتماعی از تحقق وعده های اقتصادی دولت، جریان مقابل یعنی جریان اصول گرا چه تدبیری برای انتخابات 96 اندیشیده است؟ آیا قرار است از هم اکنون دست های خود را بالا ببرند و در برابر «شیخ دیپلمات» تسلیم شوند یا آنکه به صورت قوی و حساب شده به انتخابات سال آینده ورود کنند؟ آیا آن ها خواهند توانست از شکاف موجود میان دولت و طرفداران گذشته اش استفاده کنند؟
در حال حاضر نمی توان به این پرسش ها پاسخ داد؛ اما اگر اصول گرایان به مانند دوره گذشته نتوانند بر اختلافات درونی خود فائق آیند بهتر است قبل از زدن سوت پایان، کلید را به حسن روحانی تحویل دهند تا شیخ دیپلمات زحمت حمل کلید را متحمل نشود!
حال اصول گرایان چه باید بکنند؟ پاسخ چندان سخت نیست؛ «اجماع». اجماع بر روی چه کسی؟ کدام گزینه اصول گرا واجد شرایطی بهتر برای یک رقابت جدی با روحانی است؟
نگارنده معتقد است اصول گرایان گزینه های روی میزشان سه چهره بیشتر نمی تواند باشد؛ محمد باقر قالیباف، سعید جلیلی و محسن رضایی.
قالیباف
بسیاری معتقدند که محمد باقر قالیباف آن گزینه ای است که می تواند بیشترین شانس را برای رقابت با روحانی داشته باشد؛ البته این دیدگاه تا زمانی دیدگاه مسلطی بود که حاشیه ای در اطراف شهردار تهران وجود نداشت؛ اما اکنون شهردار تهران هجمه های زیادی را متوجه خود می بیند که تنها هنری که می تواند داشته باشد این است که بتواند این حواشی و به ویژه قضایای مربوط به شهرداری و املاک نجومی که اذهان را نیز به خود مشغول کرده را از خود دور کند. بسیاری معتقدند که دولت روحانی و جریان حامی آن بعد از حواشی پیرامون شهردار دیگر وی را یک رقیب جدی انتخاباتی تلقی نمی کنند و ممکن است از حضور وی در انتخابات نیز استقبال کنند! بنابراین به نظر می رسد قالیباف آن گزینه ای نباشد که اصول گرایان به دنبالش می گردند.
سعید جلیلی
سعید جلیلی را از فردای انتخابات 92 کمتر دیده ایم به طوری که شاید بسیاری از مردم ایران وی را فراموش کرده باشند، با این حال، سعید جلیلی نیز طرفداران خود را دارد. طرفدارانی که بیشتر آن را باید «منتقدان برجام» نامید. سعید جلیلی در چهار سال اخیر بیشتر خود را یک منتقد سیاسی معرفی کرده تا سیاستمداری که بتوان آن را در قامت یک رئیس جمهور دید. به همین دلیل گفتمان و شعارهای انتخاباتی ایشان به مانند انتخابات قبل نمی تواند چیزی جز مسئله هسته ای و در شرایط فعلی نقد برجام باشد؛ چیزی که قطعا برای جامعه که دغدغه های فزاینده اقتصادی دارد نمی تواند جذاب باشد.
محسن رضایی
مخالفان محسن رضایی وی را مرد همیشه حاضر در فضای انتخاباتی کشور می دانند اما واقعیت این است که وی بیش از سه مرتبه در انتخابات حضور نداشته است که اگر با برخی دیگر از سیاستمداران کنونی کشورمان مقایسه شود نمی توان رکوردی برای او ثبت کرد و رکورد به برخی دیگر تعلق دارد.
فارغ از این مسئله، در صورت اجماع اصول گرایان بر روی محسن رضایی، وی می تواند رقیب جدی برای حسن روحانی باشد؟ در مقایسه با دوگزینه دیگر اصول گرا پاسخ به این پرسش بنا به دلایل زیر مثبت است؛
گفتمان و برنامه محوری اقتصادی
شاید اگر هم اکنون از تمامی رای دهندگان انتخابات ریاست جمهوری سال های 1388 و 1392 و بسیاری از کارشناسان پرسیده شود که کدام کاندیدا برنامه محور تر بوده و به ویژه در زمینه اقتصادی حرفی برای گفتن داشته، قطعا نام محسن رضایی به اذهان متبادر می شود. در واقع محسن رضایی تنها کاندیدایی بوده که بیش از هر شخص دیگری در ادوار انتخاباتی بعد از انقلاب در شعارهایش برنامه محور و اقتصادمحور بوده است. به همین سبب به نظر می رسد در انتخابات پیش ور اگر اصول گرایان بر روی ایشان اجماع کنند می توانند فرصت را در اختیار کسی قرار دهند که به راحتی می تواند دولت روحانی و عملکرد متوسط به پایین آن را در عرصه اقتصادی با چالش جدی مواجه سازد.
«محسن رضایی بهترین گزینه است اما رای نمی آورد»
این جمله ای بود که بعد از مناظرات سال 88 و 92 تحلیل اکثریت کارشناسان و مردم بود و بارها بیان شد که محسن رضایی بهترین گزینه برای ریاست جمهوریست اما رای نمی آورد. اینکه چرا جامعه به این باور می رسد که محسن رضایی ایده آل ترین گزینه است اما رای نمی آورد نیز مشخص است. دلیل این است که وی از حمایت هیچکدام از دو جریان غالب برخوردار نبود. حال اگر اصول گرایان بر روی وی اجماع کنند جمله «محسن رضایی بهترین گزینه است اما رای نمی آورد» می تواند به صورت جدی تغییر کند.
رای زاگرس
امتیاز دیگر محسن رضایی که توان رقابتی نزدیک با روحانی را به وی می دهد جایگاهش در منطقه زاگرس است که نزدیک به 20 میلیون رای را در خود جای داده است که اگرچه این 20 میلیون رای نمی تواند متعلق به محسن رضایی باشد اما در صورت اجماع اصولگرایان بر روی وی، جمعیت زیادی از منطقه زاگرس که علاقه زیادی به محسن رضایی دارند اما تا پیش از این اطمینانی نسبت به رای آوری ایشان نداشتند بسیار خوشبین تر می شوند. در انتخابات 92 محسن رضایی علی رغم اینکه از حمایت هیچ گروه، جریان یا شخصیت سیاسی برجسته ای برخوردار نبود اما رای تقریبا مساوی با آرای سعید جلیلی که مورد حمایت اکثریت اصول گرایان بود به دست آورد و فاصله رای چندانی نیز با محمد باقر قالیباف نداشت. نکته مهم تر اینکه تنها کاندیدایی که در انتخابات 92 در سه استان بیشتر از حسن روحانی رای آورد محسن رضایی بود. این خود نشان دهنده یک رای ثابت منطقه ای برای محسن رضایی است که در صورت اجماع اصول گرایان بر روی وی و افزایش امیدواری به رای آوری ایشان می تواند این رای ثابت به صورت چشمگیری افزایش پیدا کند.
لذا باید گفت رای ثابت حوزه زاگرس و گفتمان اقتصادی و برنامه محوری محسن رضایی در برابر ضعف های اقتصادی دولت یازدهم می تواند محسن رضایی را به جدی ترین گزینه اصول گرایان برای انتخابات ریاست جمهوری 96 تبدیل کند.
در نهایت اینکه، اگر اصولگرایان به اختیار خود و نه ترس شکست از جریان حامی دلوت بخواهند بین این سه گزینه اولویت بندی صورت دهند شاید به ترتیب قالیباف و جلیلی اولویت اول و دوم و سپس محسن رضایی اولویت سومشان باشد. اما وضع موجود و شرایط و نگاه مردم به این سه گزینه و شاخص ها و ویژگی های فوق الذکر حکایت از آن دارد که جریان اصولگرایی باید برای پیروزی در انتخابات 96 واقع نگر و واقع گرا باشد و بپذیرند که اولویت سومشان یعنی محسن رضایی تنها شانس پیروزی آنان در این ماراتن است.
اگه می تونست دور قبل شکست می داد و جبهه مردمی بهش رای می دادند.
محسن رضایی خیلی بزرگتر و اندیشمندتر از امیر کبیر هست و ایشان امیر کبیر زمان هستند.