کد خبر: ۴۳۲۱|
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۶
به بهانه 25 دی، سالروز شهادت شهید صدرالله فنّی، فرمانده افتخارآفرین قرارگاه فجر
پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی
یادداشت  /  نویسنده: محسن حیدری

ناشناخته ترین سردار ایرانی که کمترین اطلاعات درباره عملیات های سرّی او منتشر شده، کیست؟ شهیدی که فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، او را «پاسدار گمنام امام زمان(عج)» نامید و مدیریت موفق این شهید در عملیات های برون مرزی او در جایگاه فرماندهی «قرارگاه فجر»، به نوعی سنگ بنایی شد که بعدها یکی از هسته های تشکیل دهنده نیروی قدس سپاه گردید.

پاسدار گمنام امام زمان (ع) لقب کدام سردار بود؟

سردار شهید مهندس صدرالله فنی، متولد ۱۳۳۴ در بهبهان خوزستان، دیپلم ریاضی، دانشجوی مهندسی کشاورزی دانشگاه شیراز، کنشگر فرهنگی اجتماعی سیاسی بود که در سالهای مبارزه، با برادر محسن رضایی آشنا شد و در کنار اسماعیلی دقایقی و مجید بقایی به عضویت گروه انقلابی منصورون و بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد. وی سفرهای متعدد به عراق و لبنان داشت و جزو بنیانگذاران محور مقاومت است. فرماندهی سپاه بهبهان، رئیس ستاد قرارگاه قدس و نیز فرماندهی قرارگاه فجر (برون مرزی) از جمله مسئولیت های غرورآفرین وی به شمار می رود. در چهارم دیماه ۱۳۶۶ در جبهه های جنوب مجروح شد و بیست و یک روز بعد، در بیست و پنجم دیماه ۱۳۶۶ به شهادت رسید.

به بهانه 25 دی، سالروز شهادت شهید فنّی، در نوشتار حاضر، کوشیده ام با بررسی سخنان برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، به معرفی مختصر این «شهید نامدار گمنام» بپردازم. 

محسن رضایی درباره گمنام بودن شهید فنی و مقام والای عرفانی و مدیریتی این شهید می گوید: «شهید صدرالله فنی، از اعضای فعال گروه منصورون و از سرداران گمنام دفاع مقدس است؛ گمنامی در میان گمنامان. او از مصادیق "مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء" است و لقب پاسدار گمنام امام زمان (عج) شایسته اوست».

محسن رضایی درباره رسیدن شهید فنی به خودشکوفایی در ماموریت های برون مرزی اظهار داشته است: «من، برادرم شهيد فني را مدت ها بود كه مي شناختم. ولي بيشترين نزديكي ما، از زماني بود كه او در مسائل اطلاعاتي و برون مرزي مشغول شد. آنجا بود كه احساس كردم فردي است بسيار توانمند، با استعداد، پرتلاش، كم ادعا و مخلص».

فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، درباره ویژگی های اخلاقی و مدیریتی وی می گوید: «صدرالله، از نظر اخلاق و ازخودگذشتگی در جایگاهی قرار داشت که خیلی از معارضین صدام در شمال و جنوب عراق را مجذوب خود کرده بود». 

رضایی در یک خاطره دیگر، ارتباط عاطفی و برادرانه صدرالله فنی با معارضان صدام را اینگونه توصیف می کند: «برای عملیات "بدر" در هور ناصریه عراق، مجاهدین عراقی برای رسیدن نیروهای سپاه به جاده بصره – بغداد، می گفتند در صورت لزوم تا آخرین قطره خون در این راه مقاومت می کنیم و عقب نشینی نمی کنیم. این، بزرگی فرماندهی چون صدرالله فنی را می‌رساند». 

محسن رضایی که خود شخصاً در چند مورد از عملیات های شناسایی برون مرزی با صدرالله فنی همراه بوده، اولین حضورش در یک عملیات شناسی با بَلَم را با صدرالله فنی دانسته و اینچنین تعریف کرده است: «اولین بار که برای عملیات شناسایی، سوار بر "بَلَم" شدم، همراه شهید صدرالله فنی بودم و شهید اسماعیل دقایقی هم قرآن به دست، ما را بدرقه کرد».

برادر محسن رضایی درباره ویژگی های مدیریتی صدرالله فنی می گوید: «صدرالله هیچ وقت پشت میز نمی نشست و همیشه در حال حرکت بود». 

پاسدار گمنام امام زمان (ع) لقب کدام سردار بود؟

رضایی درباره دقت وی در محاسبه جزئیات و موفقیتش در طراحی و اجرا می گوید: «صدرالله با وجود آنکه در شرایط بسیار سخت، ماه ها در خاک عراق بود و شناسایی می‌کرد، اما هیچگاه اسیر نشد».

رضایی در شرح ماموریت های شهید فنی می گوید: «صدرالله با طراحی و هدایت عملیات هایی در اشکال گوناگونِ جنگ های نامنظم در مناطق میانی و جنوبی سرزمین عراق، شعله نهضت های شیعی را در اوج استبداد صدام زنده نگه داشت تا سازمان های جهادی و مبارزاتی عراق مأیوس نشوند و از پای ننشینند».

محسن رضایی، صدرالله را یکی از عاشق ترین زائران کربلا و برخوردار از مجرّب ترین مدیریت ها می داند و در سال های قبل از سقوط صدام در این باره گفته است: «صدرالله علاوه بر اینکه مدیر و با تجربه بود، عاشق زیارت کربلا بود. روزی که ان شاء الله، راه زیارت کربلا باز شود، همه زائران مدیون او هستند».
                                                                                            ***
بالاخره صدام ساقط و راه کربلا گشوده شد؛ عاشقان کربلا به ضریح شش گوشه رسیدند. امروز که گنبد امام حسین (ع) را از نزدیک می بینیم، مگر می توانیم در دلمان از اولین زائر پیاده امام حسین (ع) در دهه 1360 یاد نکنیم؟ کسی که از کربلا، بعد از هر ارتباط صوتی با قرارگاه مرکزی، زیارت عاشورای امام حسین (ع) را برای رزمندگان و سربازان ولایت می خواند. 

یادداشت حاضر را با بیان خاطره ای از سردار حاج امین شریعتی فرمانده لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس، درخصوص عملیات سرّی شهید فنی در کربلا و اشتیاق زیارت اباعبدالله (ع)، به پایان می برم؛ خوشتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران، خصوصاً که آن "دیگران"، یار دیرین شهید و امینِ سرّ او بوده باشد: 

«همراه با بچه های لشکر 31 عاشورا جهت انجام مأموریتی به سردشت رفته بودیم. وقتی در قرارگاه حضور پیدا کردم شنیدم صدراله فنی نیز در آنجا حضور دارد. پرسان پرسان محل استقرارش را پیدا کردم و شب بود که خدمت این سردار عزیز رسیدم. بعد از احوالپرسی با هم شام را صرف نمودیم. آخرهای شب بود که می خواستم جهت استراحت آماده شوم که صدراله رو به من کرد و گفت: امین من با خدای خود و شهدای کربلا عهد بسته ام که تا زنده ام شب را بدون قرائت زیارت عاشورا به صبح نرسانم و وقتی هم می خواهم بخوابم حتماً باید بروم بیرون و رو به کربلا سلامی به آقا ابا عبدالله (ع) بدهم  و بعد بیایم بخوابم. آن شب زیارت عاشورا را با هم خواندیم و قبل از خواب هم او به بیرون رفت و سلامی به آقا ابا عبدالله(ع) داد و بعد آمد و خوابید.

پاسدار گمنام امام زمان (ع) لقب کدام سردار بود؟

بنا به مأموریتی که به ایشان داده بودند، حدود 6 – 7 ماه به داخل خاک عراق نفوذ کردند و گروهی به نام سید الشهدا را تشکیل داد. عملیاتهای متعددی از طریق این گروه در خاک عراق انجام شد که پس از پایان از طریق رادیو تلوزیون نیز به مردم ایران اعلام می شد. هشت ماه از حضورش در خاک عراق می گذشت. روزی در سردشت در اتاق جلسه که محسن رضایی و سایر فرماندهان جنگ نیز جمع بودند، روی نقشه داشتیم صحبت می کردیم، تا این که یکی از برادران مخابرات وارد اتاق شد و گفت: برادر محسن، آقای فنی پشت بی سیم هستند. وقتی برادر محسن از اتاق خارج شد، من هم پشت سر ایشان به بیرون رفتم تا از ماجرا اطلاع پیدا کنم. صحبت های زیادی بین برادر محسن و صدرالله رد و بدل شد. 

پس از اتمام صحبت هایشان، وقتی برادر محسن از اتاق خارج شد، من نزد آن برادر مخابراتی رفتم و گفتم: می خواهم با آقای فنی صحبت کنم. ارتباط بین ما برقرار شد، پس از بیان صحبتهایی که بین من و صدرالله رد و بدل شد، گفتم صدرالله هنوز زیارت عاشورا می خوانی؟ عهدی که بسته ای را فراموش نکرده ای؟ گفت: نه تنها فراموش نکرده ام بلکه در گوشه ای قرار گرفته ام که نزدیک به قبر شش گوشه است ولی دستم به آن نمی رسد و نمی توانم به آن نزدیک شوم. 

صدرالله فرازهایی از زیارت عاشورا را خواند و سپس گفت: من جایی هستم که تو می دانی کجاست، اینجا بهشت است و تا بهشت فاصله ای نیست. با شنیدن این صحبتها، تمام برادرانی که در اتاق مخابرات حاضر بودند، زار زار گریه می کردند. 

در آن لحظه چیزی گفت که برایم عجیب بود. گفت: امین، دلم برای امامزاده تنگ شده. گفتم: کدام امامزاده؟ گفت: یادت هست آن روزی که همراه با دوستان سینه می زدیم و دوست عزیزمان نوحه "عباسم ای برادرم" را می خواند و آن دو شهید عزیز نیز حضور داشتند؟ در ابتدا متوجه صحبت هایش نشدم. سریع یاد آن روزی افتادم که سردار شهید حسن باقری همراه با شهید مجید بقایی در یکی از روزهای ماه محرّم به بهبهان آمده بودند و همراه با سینه زنی حسینی در یکی از امامزاده های شهر، به سینه می زدند و عزاداری می کردند. گفتم: برای سینه زنی دلت تنگ شده یا آن دو شهید بزرگوار؟ گفت: دلم برای سینه زنی تنگ شده و احساس می کنم که دارم به آنها می رسم. و مدام تکرار می کرد اینجا جایی است که احساس می کنم مجید و همه دوستان شهیدم را دارم می بینم.

آنجا بود که از خدا آرزو کردم فقط یکبار دیگر صدرالله را به ما بازگرداند تا او را زیارت کنیم. آنجا به یقین رسیدم که صدرالبه کوله بارش را بسته و آماده ملحق شدن به همرزمان شهیدش است و همین طور هم شد. پس از اتمام این مأموریت، صدرالله چند روزی را بین ما بود، تا اینکه به آرزوی خود رسید و جاودانه شد».
ارسال نظر