کد خبر: ۲۱۱۴|
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۴
اگر ما تیم شناسایی تشکیل ندهیم و این تیم، تا زمان شروع عملیات، نرود در منطقه شناسایی انجام بدهد، پس عمه من باید بیاید و شناسایی انجام بدهد؟!

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید همت بعدازظهر شنبه دوم مرداد 1361 در سنگر موقت واحد اطلاعات - عملیات تیپ 27 در محور جنوبی پاسگاه زید جلسه ای مبنی بر اتمام حجت با کادرهای جدید اعزامی سپاه تهران، به واحد اطلاعات- عملیات تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) گذاشته و پیرامون چند موضوع از جمله: انتقاد از سستی اعضای تیم‌های شناسایی در اجرای اوامر فرماندهی تیپ، تأکید بر نفی راحت‌طلبی و سفارش به تحمل شده‌اید کار اطلاعاتی در شرایط بغرنج منطقه عملیاتی، توسط عناصر اطلاعات - عملیات و تأکید بر این نباید لحظه‌ای دشمن را به حال خودش باقی گذاشت، صحبت می‌کند. در کتاب «به روایت همت» متن آن جلسه منتشر شده که در ادامه خواهید خواند:

                                                                     ***

همت: به هر حال، مطلبی که الان مدنظر ما قرار دارد، این است که به یاری خدا، همین امروز باید تیم شناسایی ما سریع جمع بشود و برود در کنار موضع نیروهای تیپ 8 نجف اشرف استقرار پیدا کند. برود و آنجا یک سنگر از تیپ 8 نجف اشرف برای خودش تحویل بگیرد. حالا اگر به تعداد نفرات تیم، سنگر وجود نداشت، اشکالی ندارد. سه، چهار نفر از بچه‌ها توی آفتاب باشند. وقتی که ما می‌گوییم بچه‌ها باید تحمل داشته باشند، میزان تحمل ما که در شرایط آسایش و راحتی مشخص نمی‌شود؛ تحمل مومن در شرایط سخت است که محک می‌خورد. در مشقت، و در بدبختی، و در بیچارگی است که تحمل مومن شناخته می‌شود. مومن، محک و آزمایشش در سختی است. در سختی‌ها است که مشخص می‌شود آدم ایمان به خدا دارد، یا ندارد. والا در راحتی شهر، می‌شد بیست و چهار ساعته ماند و پست داد، همه چیز، اعم از پنکه، کولر، یخچال، آب خوردن خنک و میوه آبدار هم برای آدم فراهم باشد. این چه ارزشی دارد، ولی یک شب زندگی توی گرد و خاک و تحمل یک شب بی‌خوابی کشیدن با هزار دردسر است که فردای آن مشخص می‌شود کشش هر کس چقدر است. آیا آدم‌ها بریده‌اند، یا باز کشش و تحمل دارند؟! این‌ها، فردای چنان شبی است که مشخص می‌شوند. اساس آزمایش الهی، بر سختی‌ها است؛ مومن، در عذاب و سختی است که شناخته می‌شود.

کسی نباید از این بابت که زیر آفتاب مانده، احساس خستگی و بریدگی کند و بگوید حالا آفتاب است. خب آفتاب باشد! حالا بیست و چهار ساعت هم این آفتاب به پوست ما بخورد؛ همین آفتاب تند و هوای داغ، باید باعث سازندگی ما بشود. جهاد اصغر ما، جنگیدن است؛ جهاد اکبر ما، خودسازی است! برای خودسازی، باید  این گرما را تحمل کنیم، باید زیر آفتاب بایستیم، باید عذاب و بدبختی بکشیم تا خدا ما را ببخشد و گناهان‌مان هم پاک بشوند. ببینید! ما می‌فهمیم دیگر؛ در این زمینی که یک تیم شناسایی را می‌فرستیم، نباید کسی از کار در برود. کسی هم نباید از تیم به عقب برگردد. توجیه هم خدا شاهد است به برادر عباس (کریمی؛ مسئول واحد اطلاعات- عملیات) و برادر سعید (قاسمی؛ معاون واحد) گفتم و تاکید کردم. الان برادرهای این واحد، همه نیروهای سپاهی هستند؛ درست است برادر عباس؟!

کریمی: بله.

همت: خدا شاهد است با آن که من با همه دوست هستم و مخلص و برادر کوچک همه هستم، در کار هم تا بگویید و فکرش را بکنید، از خودگذشتگی نشان می‌دهم، اما اگر من در واحد اطلاعات- عملیات از کسی ضعفی ببینم، خدا شاهد است بخشش در کار نخواهد بود؛ طبق دستوری که دیشب، برادر محسن رضایی داد؛‌ بخشش در کار نیست!

یعنی من الان رک به شما می‌گویم که هر گونه ضعف، جنبه خیانت خواهد داشت! ضعفی که در یک نفر از واحد اطلاعات- عملیات بروز پیدا کند، کمتر از ضربه‌ای که یک منافق می‌زند، نیست. آن منافق می‌رود دو نفر را ترور می‌کند، اگر اطلاعات- عملیات یک قسمت‌اش ضعیف باشد، باعث شهادت صد نفر می‌شود!

به همین جهت، خواهش من از شما این است که برای خودسازی هم شده، زیاد اینجا زیر سایه چادر اجتماعی ننشینید! اگر آدمیزاد زیر سایه بنشیند و باد خنک پشت گرده این بشر دو پا بخورد، این بشر، بی‌عار می‌شود. خصلت ما اینطور است.

منظورم این است که انسان، وابستگی دنیوی دارد. برای این که از این وابستگی‌ها بریده بشود، باید برود بیست و چهار ساعت دور از همه، زیر این آفتاب، تنها وسط بیا بنشیند تا بتواند خودش را بشناسد. نور تند خورشید توی چشمش بتابد، اشک از چشمانش سرازیر کند، عرق شور پیشانی، برود توی چشم او، طوری که نتواند جایی را ببیند و مدام با پشت دست، چشمانش را بمالد، تا بعد مزه زندگی را بفهمد! تا این کار را نکنیم، خودمان ساخته نمی‌شویم. به همین دلیل می‌گویم؛ دیگر من نبینم کسی آمده باشد و توی سایه چادر نشسته باشد!.

واحد اطلاعات- عملیات، کارش این پشت نیست؛ هر کس هم خلاف این را به شما گفته، اشتباه کرده است. استراحت و اینجور چیزها، اینجا نداریم! همین حالا، آن نیروی در خط ما، رفته عملیات کرده، همین دیشب که تک کردیم، دو نفر شهید و بیست و چهار نفر زخمی داشتیم. حالا مگر ما آن بیچاره را به عقب آوردیم استراحت کند، که شما بخواهید استراحت کنید؟! تازه، آن بیچاره، نیروی بسیجی است؛ نیرویی که داوطلب و حزب‌اللهی بلند شده و سه ماهه به جبهه آمده. پاسدار ما که دیگر شاخ غول را نشکسته! وظیفه‌اش این است که در خط باشد.

ما در واحد اطلاعات- عملیات، کسی را که به عقب بیاید، نداریم! مگر این که واقعا شدیدا خسته شده باشند و ما بگوییم حالا این دو نفر بروند استراحت کنند. والا، اگر ما تیم شناسایی تشکیل ندهیم و این تیم، تا زمان شروع عملیات، نرود در منطقه شناسایی انجام بدهد، پس عمه من باید بیاید و شناسایی انجام بدهد؟! آن وقت، فردا شب که می‌گویند عملیات است، باید هر سه نفر از شما، به یک گردان برود تا آنها را در مانور و پیشروی‌شان، راهنمایی کند. خب، وقتی خود نفرات تیم شناسایی، منطقه را شناسایی نکرده باشند، بعد که اینها را به یک گردان تحویل بدهند، شب حمله این افراد چه نقشی می‌توانند در راهنمایی آن گردان ایفاء کنند؟! چنین کسانی چه کمکی می‌توانند به فرمانده گردان بکنند؟! در حین حرکت، چطور می‌خواهند به فرمانده گردان روحیه بدهند؟ چه محوری را شناسایی کرده‌اند؟ چه جوری برنامه‌ریزی می‌کنند که نیروها روی مین نروند؟

لذا، من از شما خواهش می‌کنم در کارتان کوتاهی به خرج ندهید. من رک به شما می‌گویم؛، الان از نفرات اطلاعات- عملیات آمار گرفته می‌شود و ما شما را تک به تک، بین گردان ها تقسیم خواهیم کرد. به ارزیابی گردان هم گفته خواهد شد که کارایی و عملکرد شما را چک کنند، تا ببینیم نقش شما در هدایت نیروها طی  عملیات چگونه است؟!

لذا، من از شما خواهش می‌کنم یک جوری نباشد که مجبور به شدت عمل بشویم. رژیم شاه، مدام توی سر ما می‌زد. خدا نکند به تو سری خوری، عادت کرده باشیم و خدای ناکرده، خدای ناکرده ذره‌ای از این عادت در وجودمان باقی مانده باشد، که مدام نیاز داشته باشیم یک نفر بالای سرمان باشد، تا ما کارمان را درست انجام بدهیم. بالای سرتان خدا هست؛ تک تک شما وجدان دارید. قاضی شما، وجدان شما باشد و خدا. این کافی است و هیچ قاضی دیگری هم نمی‌خواهد. هیچ قاضی‌یی، برای آدم، بهتر از وجدان او نیست. این است که اینجا، من رک به شما می‌گویم؛ وقتی بیست و چهار ساعت داخل چادر،‌روی این پتو خوابیدید و یک باد از این ور، و یک باد از آن ور به گرده شما خورد، دیگر سختی آفتاب را نمی توانید به راحتی تحمل کنید! ما دیگر آمدن به پشت خط و استراحت زیر چادر و اینجور چیزها را نداریم. همانجا، زیر آفتاب باید سنگر درست کنید و همان جا بمانید.

عنصر اطلاعات- عملیات، صبح تا شب باید دوربین روی چشم او باشد و کوچک‌ترین حرکت دشمن را گزار کند! جا به جایی سنگر به سنگر دشمن را حتی باید گزارش کند. اگر تشخیص داد امشب دشمن ضربه‌پذیر است، بلافاصله باید بیاید به فرماندهی پیشنهاد کند؛ «امشب در اینجا خوب می‌شود رفت ضربه زد ها! بیست نفر آر.پی.جی‌زن امشب به اینجا بفرستید! یک تیم هم ما به اینها می‌دهیم، تا اینها را ببرد و برگرداند.»

اگر این دشمن را به حال خودش وا بگذاریم، این بیکار نمی‌نشیند. همین الان در سرتاسر خط، قصد دشمن این است که می‌آید و در فاصله ششصد متری ما، خاکریزهای منقطع احداث می‌کند. من می‌گویم قصد دشمن این است که می‌خواهد این خاکریزهای منقطع را، در یک روند زمانی، به هم وصل کند. می‌گویید نه؟ بروید خودتان ببینید! این خاکریزهای منقطع را تکه، تکه از قسمت خیّن دارد درست می‌کند و خرده خرده، رو به بالا می‌آید، تا مقابل پاسگاه زید. بعد کافی است یک شب تکه‌های خالی میان این خاکریزها را، با مهندسی خودش پر کند. یک دفعه خواهید دید یک دژ سرتاسری، از آن پایین تا این بالا در مقابل پاسگاه زید، رو به روی شما درست کرده! پانصد متر جلوتر از این دژ را مین‌گذاری می‌کند و کل لشکر 8 خودش را هم، قشنگ پشت آن می‌چیند. لشکر 8 و 10 را الان به منطقه آورده!

نقشه دشمن این است که یک سد دفاعی محکم در مقابل ما، در اینجا احداث کند. برای عملی کردن این نقشه هم، به این صورت عمل کرده: یک بار آمد و به سمت تیپ 41 ثارالله (ع) در مرز رخنه کرد، دید رخنه‌اش خوب بوده. این بار نقشه دشمن این است که اینجا را می‌پوشاند، بعد طبق متد اسرائیلی‌ها عمل می‌کند. ابتدا به طرف مرز رخنه می‌کند، منطقه را پاکسازی می‌کند و می‌اید جلو، از بالا هم می‌آید و این شکاف‌های موجود را وصل می‌کند. از یک سمت پاک می‌کند و به طرف مرز جلو می‌آید، از بالا هم می‌آید و شکاف‌های موجود بین این خاکریزهای منقطع را پر می‌کند. کاری که ارتش اسرائیل در بسیاری از نقاط غرب لبنان انجام داد. ارتش اسرائیل نفرات نیرو مخصوص خودش را از سمت دریای مدیترانه در سواحل جنوبی غربی لبنان پیاده می‌کرد، بعد از جنوب، با تانک می‌آمد جلو و خطوط منقطع تحت کنترل نیرو مخصوص را، به همدیگر وصل می‌کرد. از دریا نیرو در ساحل لبنان می‌ریخت، از خشکی با تانک می‌رفت و آن تکه را به قسمت‌هایی که قبلا اشغال کرده بود، وصل می‌کرد. بعد دوباره چند کیلومتر بالاتر، مجددا همین کار را تکرار می‌کرد. حالا دشمن اینجا می‌خواهد همین کار را انجام بدهد. می‌خواهد از این طرف نفوذ کند، از این طرف، وصل کند. بکشد جلو، بیاید و وصل کند، بکشد جلو، بیاید و وصل کند و ذره، ذره، کل اینجا را از دست ما دربیاورد. چه این که بر سر تیپ 41 ثارالله (ع) همین بلا را آورد و یک تکه را از او گرفت. وقتی آنجا را از این تیپ گرفت، دید خوب لقمه‌ای است! منتها برای آن که ما را نسبت به هدف واقعی‌اش حساس نکند، از آ»جا کشید عقب. مع‌الوصف، با بررسی دقیقی که به عمل آورده‌ایم، مشخص شده که دشمن الان پانصد دستگاه تانک به این منطقه آورده است. چرا؟ تا سر فرصت، بکشد جلو و این خاکریزهای منقطع را، مرحله به مرحله، به همدیگر وصل کند.

برای اینکه این بلا سر ما نیاید، ما باید به سرعت در اینجا وارد عملیات بشویم. مهلتی هم که به ما داده‌اند، تا فردا است. ما تا فردا باید آمادگی خودمان را به رده های بالا اعلام کنی. به این ترتیب؛ می‌بینید که شما بیشتر از امروز و فردا، برای شناسایی منطقه وقت ندارید. حالا دیگر از این وضع و اوضاع شلوار کردی و عرق‌گیر در بیایید؛ سریع لباس کارتان را بپوشید. الان برادر عباس کریمی و برادر اسماعیل فضلی‌خانی، می‌آیند تا منطقه را شناسایی کنند. تیم شناسایی باید برود و ظرف این بیست و چهار ساعت، در منطقه باشد و به ما گزارش بدهد. تک تک افراد تیم، باید به ما گزارش بدهند. هرچه را که از دشمن می‌بینند، باید گزارش بدهند. امشب هم باید یک تیم، به ماموریت شناسایی رفته باشد! امیدی هم به تیپ 17 قم نداشته باشید. شناسایی واحد اطلاعات- عملیات آنها، ضعیف است.

ببینید! در عملیات فتح‌مبین و الی‌بیت‌المقدس، توپخانه خودی بهتر کار کرد؛ یعنی زورشان به توپخانه عراق می‌چربید. اگر یکی هم جایی مرتکب خطایی شد، از روی عمد نیست. اشکال از خود تیپ‌های ما است که محل دقیق خودشان را به آنها نمی‌گویند. تیپ 25 کربلا از آنها درخواست آتش می‌کند، اما دیگر نمی‌داند الان تیم‌های شناسایی تیپ 14 امام حسین (ع) و تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) کجا هستند. این است که وقتی توپخانه می‌زند، گلوله، «داق»! می‌افتد توی منطقه ما. چون لشکرها هم که یکی، دو تا نیستند. همه لشکرها برای خودشان توپخانه دارند. هر تیپ هم برای خودش توپخانه دارد. مثلا توپخانه تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) وقتی می‌خواهد اجرای آتش کند، دیگر فکر نیروهای تیپ 25 کربلا که در سمت چپ تیپ ما مستقر شده‌اند، نیست. توپخانه این تیپ وقتی روی منطقه اجرای آتش می‌کند،‌ گلوله‌اش بعضی اوقات می‌خورد توی سر نیروی بغل‌دستی آن. عمدی در کار نیست؛ منتها هر موقع گلوله توپ آنها دراطراف شما فرود آمد، سریع با بی‌سیم خودتان مرا مطلع کنید، من هم با فرمانده تیپ 25 کربلا تماس می‌گیرم و به او می‌گویم هر طور شده با توپخانه‌اش تماس بگیرد و به آنها بگوید روی این منطقه، آتش نریزند. لذا شما همیشه مهیا باشید که اگر چنین موردی پیش آمد، سریع مرا در جریان بگذارید، تا ما بیخودی تلفات ندهیم. بسیار خوب؛ برادرها دیگر با من کاری ندارند؟!

حضار: نه... نه دیگر ... خیلی ممنون.

همت: سعید؛ شما اگر با من کاری داشتی،‌به برادرمان (اسماعیل فضلی) خانی بگو، تا او پیغام‌تان را به من برساند.

سعید قاسمی: چشم حاج‌آقا.

همت: خب برادرها؛ در آخر این جلسه، سوره والعصر را می‌خوانیم.

(همت و کلیه حضار، سوره مبارکه والعصر را متفقا همخوانی می‌کنند.)

پایان

ارسال نظر