کودتا وشیر مادر
اوائل تیرماه سال 1359درخیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که دران زمان نماینده حضرت امام درارتش بودند،رفتم . به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد وخط یک کودتا را درارتش پیدا کرده است ، جنابعالی درجریان باشید واگر می توانید بما کمک کنید. انموقع من مسئول اطلاعات سپاه تنها نهاد اطلاعاتی کشور بودم . ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخها واطلاعاتی که ازجلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع ونقطه اغاز را هنوز کشف نکرده ایم . با ایشان خدا حافظی کردم ورفتم .
هر روز که می گذشت اطلاعات ما کامل می شد ولی ازاینکه زمان شروع ونقطه اغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم . یکروز تصمیم گرفتیم که چند نفر ازافراد کودتا را دستگیر کنیم، این کار عیب بزرگش این بود که انها متوجه شده و احتمالا اقدام به فرار می کردند ویا انکه دست به کارهایی می زدند که اسیبهایی را بوجود می اورد.
درهمین حالت بودیم که رهبر انقلاب تلفنی با من تماس گرفتند وگفتند پیرو صحبتهای انروز شما یک خلبانی امده وچیزهای مشابه ان صحبتها را بیان می کند. سریع خودتان را برسانید منزل ما ببیند موضوع ار چه قرار است . رفتم و با یک خلبان جوان روبرو شدم . همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است.
ماجرا را چنین برای من تعریف کرد: قرار است کودتایی بشود به ما گفته اند که همه مسئولان جز شخص امام دستشان درکودتا است. من هم قبول کرده بودم که به همدان بروم وسوار یکی ازهواپیما بشوم ومحل امام را بمباران کنم . وقتی به مادرم مراجعه کردم وخواستم خداحافظی کنم مادرم گفت کجا؟ ابتدا طفره رفتم ولی دراثر اصرارهای مادرم ناچار شدم بگویم. مادرم گفت شیرم را حرامت می کنم اگر سریعا پیش امام نروی وماجرا را به ایشان نگویی . ساعتی طول کشید تا ماجراهای رفتن به جماران و پیدا کردن مقام رهبری را توضیح داد........وگفت الان پیش شما هستم.
اطلاعات را با کمال سخاوت وتعهد بما داد. ولی در همین حین متوجه شدیم که نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است . کودتاچیان با ماشین واتوبوس پس ازجمع شدن درپارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کرده اند. وقت بسیار کم بود،ما چون اطلاعاتمان به جزهمین دو نکته ایشان کامل بود با او خداحافظی کردین تا چند روز بعد که دوباره او را دعوت کردیم.
قرار کودتا این بود ازداخل پایگاه چند عامل نفوذی به انها کمک کنند ودرپایگاه را باز کنند وانهاازبیرون پایگاه باسرعت خودرا به اشیانه هواپیماها برسانند وسوار هواپیماها شده ونقاط مورد نظر را بمباران وکودتارا انجام دهند. محل سکونت حضرت امام(جماران) صدا وسیما و مجلس شورای اسلامی قرار بود بمباران شود.
تنهاراه را دراین دیدم که به سپاه همدان واطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به درب پایگاه نوژه برسانند. قرار کودتا چیان این بود که درصدمتری درب پایگاه دریک گودالی معینی جمع شوند وپس ازانکه سازماندهی کردند وبا عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند. ساعت شروع کودتا ده شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هرکدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند ودر آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند وبا همه با شوخی ودوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچی ها جمع شدند پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر انها را دستگیر کنند.
ساعت ازیازده گذشته بود دوستان ما با الله اکبر عملیات را شروع کردند دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر می لرزید.بله سربازان گمنام امام زمان سر بند ها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماهها درامریکا اموزش نیرو مخصوص دیده بودند وهرکدام حریف ده نفر می شدند و تیر انها به خطا نمی رفت مثل موم دردست مبهوت ، و تسلیم ایشان شدند.
البته بعدا یک ستاد خنثی سازی کودتا درست کردیم ویکی ازبردران نیروی هوایی ارتش را مسئول ان کردیم وافراد دیگر هم دستگیر شدند.اگر قرار شود خاطرات خودرا بنویسم این مساله را بطور مفصل توضیح خواهم داد.
"پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی"