کد خبر: ۲۰۶۰|
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
ما در این عملیات بیش از شش، هفت ساعت نجنگیدیم و قطع درگیری دادیم؛ در حالی که در عملیات های بزرگ، ما بالای بیست روز می جنگیدیم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر رضایی، محسن رضایی در مصاحبه با نشریه دانشجویی "57" به سوالات زیادی که طی این سال ها حول وی در رسانه ها منتشر شده است، پاسخ می دهد. در ادامه بخشی از این مصاحبه که در خصوص جلسه با رهبری و عملیات کربلای 4 می باشد را می خوانید:

لباس سبز آقای محسن رضایی برای ما جوانان خیلی جذاب به نظر می­رسد. خود آقای محسن رضایی بازگشت به این لباس را چگونه می بینید و برای خودش چه حسی را تداعی می کند؟

هر فردی دو شناسنامه دارد که یک شناسنامه فردی و یک شناسنامه هویتی است. شناسنامه شخصی آدم ها این است که کجا متولد شده، اهل کدام شهر هستند و پدر و مادرش چه کسی است تاریخ تولدش چطور است. شناسنامه هویتی شناسنامه معنوی-فرهنگی فرد را شکل می دهد که این فرد از چه حزب و گروهی است و اعتقاداتش چیست. همه آدم ها دو شناسنامه ای هستند. شناسنامه دوم من همین لباس سپاه و پاسداری است چون هویت من با این لباس قابل تعریف و بیان است و از زمانی که خودم را شناختم این حس پاسداری از اسلام و انقلاب در وجودم شکل گرفت. در همان دوران دبیرستان هم که برای پیروزی انقلاب مبارزه می کردم ساواک من را دستگیر کرد درسن 18-19 ساله و جوان ترین زندانی رژیم شاه بودم و شعار من هم الله اکبر و اسلام و پیروی از امام (ره) بود. در حقیقت هویت سیاسی و فرهنگی من با دفاع از پاسداری از اسلام و انقلاب شکل گرفت. طبیعی بود که من هیچ وقت این لباس را به هیچ چیز دیگری ترجیح نخواهم داد و افتخار زندگی من است  زندگی من با ان معنا پیدا می کند و هویت خودم را در این لباس سبز می بینم.

البته گفته می­شود رهبری در ابتدا با خروج شما از سپاه موافقت نکردند!

این حرف درستی نیست. من سه سال بود که از خدمت ایشان تقاضا کرده بودم. ایشان فرموده بودند صبر کن، من خودم شما را خبر می کنم. بعد از سه سال ایشان ما را خبر کردند گفتند حالا بیایید استدلال هایتان را برای من بگوئید، اگر قانع شدم موافقت می کنم و اگر قانع نشدم باید به عنوان فرمانده سپاه باشید. جلسه ما یک ساعت و چهل پنج دقیقه طول کشید بعد آقا فرمود الان ساعت چند است؟ تقریبا بیست دقیقه یا نیم ساعت هم از اذان گذشته بود. ایشان گفتند ما یک ساعت و چهل  پنج دقیقه با هم صحبت کردیم؛ الان من به شما می گویم که قانع شدم ولی یک شرط دارد. من خدمتشان گفتم چه شرطی؟ آقا فرمود اول ما کسی را جای شما پیدا کنیم بعد شما بروید. من ترسیدم این چیزی که آقا می گوید شاید 4-5 سال طول بکشد. گفتم آقا چقدر طول می کشد ایشان فرمود از دو هفته تا دو سال. گفتم من تابع جناب­عالی هستم. بعد که بیرون آمدیم مقام معظم رهبری گفتند حالا چون ممکن است بحث شما کمی پخش شده باشد همه فرماندهان را فردا شب یا پس فردا شب در اینجا جمع کنید تا برای برایشان صحبت بکنم. دو روز بعد مقام معظم رهبری همه فرماندهان را بعد از نماز مغرب در حیاط بیت جمع کردند و ایشان بالای پله ها، من سمت راست ایشان، آقای موحدی کرمانی هم سمت چپ ایشان و همه فرماندهان هم در پله های پائین نشسته بودند.

ایشان هم با لباس عادی خودمانی بودند. ایشان فرمودند که من همین الان هم اگر بخواهم برای سپاه فرمانده تعیین کنم آقا محسن را تعیین می کنم. ایشان از اول با من بوده الان هم هست در آینده هم خواهد بود. آقا آن­قدر محکم صحبت کرد که من شک کردم نکند در این چهل و هشت ساعت نظرش عوض شده باشد. بعد از جلسه گفتم آقا شما خیلی محکم صحبت کردید که من فرمانده هستم. دلیلش چه بود؟ آقا فرمودند بله؛ چون ما که نمی دانیم کی جانشین شما تعیین می شود من طوری صحبت کردم که این بچه ها آرامش پیدا کنند که یک وقت متزلزل نشوند. بعد گفتم شما اگر بگویید من در سپاه بمانم تا محاسنم سفید شود و با عصا هم به سپاه بیایم من خواهم ماند. با اینکه نظر من این بوده ولی شما تا هر مدت که بگویید تابع هستم و خواهم ماند. آقا فرمودند نه. چیزی که با شما صحبت کردیم، همان است و در همان چهارچوب جلو می  رویم که سه چهار ماه بعد آقای رحیم صفوی تعیین شد و من از سپاه بیرون آمدم. ولی عجیب است که رهبر انقلاب فرمودند که" ببینید اقا محسن ازاول با ما بوده والان هم هست وتازمانی که ماهستیم ایشان با ما هست.." امروز که یکبار دیگر لباس به تن کرده ام بیشتر به پیش بینی های اقا اعتقاد دارم.

این­که در قضیه بازپس گیری فاو شما با علم به اینکه عراق قصد حمله دارد در تاریخ 28 فروردین 67 یک همایش غیرضروری در کرمانشاه ترتیب داده ­اید و فرماندهان سپاه به آنجا فراخوانده شدند و این باعث شد عراق بتواند از این خلاء استفاده کند و بدون دردسر در فاو پیش­روی کند. چنین ابهامی مطرح هست و در جایی ندیدم که شما به آن پاسخ دهید.

این بحث را برای کربلای4 هم می گویند. معمولا هیچ شکستی نیست که این حرف را نزنند. بالاخره همه عملیات های جنگ ها که موفق نیست. هیچ جنگی در دنیا نداریم که پیروز شده باشد ولی یک یا دو عملیات در آن شکست نخورده باشد. مثل جنگ های پیامبر اکرم (ص). بالاخره ایشان که پیامبر خدا بوده است! اسلام پیروز شد و سرزمین عربستان را گرفت، ولی آیا می­توانیم بگوییم هیچ عملیاتی  نبوده که پیامبر اکرم (ص) شکست نخورده باشد؟ جنگ احد و جنگ های دیگر بوده ولی در جنگ یک عملیات و دو عملیات مهم نیست؛ برآیند عملیات­ها مهم است. اینکه هر جا ایران شکست خورده است عده ای بیایند دست بگذارند که فرماندهان آگاهانه در اینجا شکست خوردند پس درباره پیروزی­ها چه می گویند که همین فرماندهان به دست آوردند؟ در حقیقت این حرف برای محکومیت فرماندهان است نه برای تحقیق در وقایع و حوادث جنگ. این حرف که می گویند اینها مطلع بودند که عراق می خواهد همین فردا به فاو حمله کند کاملاً خلاف است. در عملیات کربلای4 یکی از دلایلی که من گفتم باید الان بلافاصله کربلای5 را انجام دهیم همین بوده است که آنجا تحلیل این بود که اگر ما کربلای5 را انجام ندهیم و عراق فرصت پیدا کند، به فاو که مهمترین نقطه در دست ماست حمله می کند. اینکه انسان بیاید و پیش بینی کند که ممکن است در آینده به فاو حمله کنند با اینکه اطلاع دقیق داشته باشد که مثلا همین فردا می خواهد به فاو حمله کند، دو بحث مجزاست. آن اولی را برای پیش بینی و پیشگیری می گویند این دومی را برای حضور در صحنه می گویند که انسان پشت تیربار برود و خودش را برای پدافند کردن آماده کند. بنابراین به طور کلی این که معلوم بود در اواخر جنگ عراق می خواست برای حمله کردن به ما آماده شود حرف درستی است، اما علت اینکه ما کربلای پنج و والفجر ده را انجام دادیم برای حفظ فاو بوده است. چون برای ما ثابت شده بود که بدون آفند کردن نمی توانیم فاو را حفظ کنیم.

یعنی اگر تمام نیروهای ما برای والفجر10و کربلای5 به حلبچه نمی رفت و همه به فاو می رفتیم و منتظر حمله عراق می ماندیم، صد درصد عراق فاو را می گرفت. تنها راهی که ما به نتیجه رسیده بودیم که عراق را بازبداریم این بود که فرصت حمله کردن به او ندهیم. مطمئن بودیم که اگر عراق فرصت پیدا کند، به ما حمله می کند. چون برتری قوای او مشخص بود. برتری ما هیچ وقت در دفاع و پدافند نبوده است. همیشه در مشت زدن بود. اگر می­ماندیم که مشت بخوریم، خورده بودیم و به همین دلایل وقتی دیدیم کربلای4 موفق نشد بلافاصله آن را به یک فریب تبدیل کردیم و همان­جا کربلای5 را انجام دادیم و یک سال حمله ارتش عراق به فاو عقب افتاد. گفتیم حالا باید چه کار کنیم؟ نه در شلمچه، نه در منطقه عملیاتی خیبر می توانستیم وارد عمل شویم بهترین راه را این دیدم که یک عملیات موفق انجام دهیم تا قوای صدام را دوباره برای یک­سال دیگر درگیر کنیم. اگر دولت به جنگ کمک می­کرد و امکانات لازم را به ما می داد و می­توانستیم قوای­مان را بیشتر کنیم، قطعا از این معادله خارج می شدیم منتهی دیگر در اواخر جنگ ما باید با حمله کردن حتی آن نقاطی را هم که در دستمان بود را حفظ می کردیم.

همان­طور که اشاره کردید این بحث هم مطرح است که شما قبل از عملیات کربلای4 اطلاع داشتید که عملیات لو رفته اما با این وجود دستور عملیات دادید.

البته اگر مطمئن بودیم که عملیات کاملا لو رفته بازهم درانجا برای شناسایی بارزم و پیدا کردن نقاط ضعف عراق با نیروی کمتری حمله می کردیم لذا تنها چند ساعت پس ازشروع عملیات که متوجه شدیم عملیات لو رفته ونقاط ضعف دشمن را هم شناسایی کردیم عملیات را متوقف وانرا تبدیل به یک رودست بزرگی کردیم . در این خصوص چند ادعا مطرح شده است. یکی این­که گفتند ایران در این جنگ 12000 هزار شهید داده است، در صورتی که شهدای ما زیر 1200 نفر هستند. دوم اینکه ما در این عملیات یک پنجم قوای مان را بیشتر وارد عمل نکردیم. سوم اینکه ما در این عملیات بیش از شش هفت ساعت نجنگیدیم و قطع درگیری دادیم در حالی که در عملیات های بزرگ ما بالای بیست روز می جنگیدیم. همه اینها بیانگر این است که این عملیات اصلی ما نبود و البته ما برای انجام عملیات اصلی رفتیم ولی به محض اینکه فهمیدیم غافلگیری وجود ندارد، دستور قطع درگیری دادیم و این عملیات به ظاهر شکست خورده را تبدیل به یک فریب کردیم. یک رودست به عراق زدیم و به عراق وانمود کردیم که عملیات سالیانه ما همین بوده است. شروع کردیم به تبلیغات کردن و او باور کرد که ایران عملیات سالانه دیگری ندارد و فقط همین بوده است. نیروها را به سمت اهواز بردیم. 12 روز بعد، در همان نقطه کربلای5 را انجام دادیم. ولی هیچ وقت فکر نمی کردیم عده ای از نیروهای ایرانی و روشنفکران ایرانی هم فریب بخورند! ما فکر کردیم سر عراق کلاه گذاشتیم، ولی معلوم شد بعضی ها هم در داخل کشور ما هستند که این­ها هم فریب خوردند و باورشان شده که عملیات اصلی سالانه ما همان کربلای4 بوده که به آن صورت انجام شده است.

ارسال نظر
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۲۱ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۷
0
0
سلام به سردار محسن ما دعاگوی ایشان هستیم.