علی هاشمی به سال 1340 در اهواز دیده به جهان گشود . علی دوران کودکی اش را در کوچه پس کوچه های منطقه «عامری» سپری کرد و در
نوجوانی خانواده اش به منطقه «حصیرآباد» اهواز نقل مکان نمودند. 17 ساله
بود که آتش انقلاب به دامان رژیم پهلوی افتاد و علی نیز یکی از جرقه های
برخاسته از این لهیبِ طاغوت برانداز بود.
پس از پیروزی نهضت روح الله بر طاغوت داخلی ، علی هاشمی جوانان انقلابی
حمیدیه را به یاری جوانان انقلابی «حصیر آباد» و «آخر آسفالت» اهواز سامان
داد و سپاه حمیدیه توانست پیش از شروع جنگ در برقراری امنیت و مبارزه با
اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات نقش موثری ایفا نماید. با
شهادت «نظر آقایی»فرمانده ی سپاه حمیدیه ، علی که در آن زمان مسئولیت
تبلیغات را بر عهده داشت ، به فرماندهی منصوب شد. همزمان با تلاش در معرکه
ی پاسداری از انقلاب اسلامی ، علی در رشته ی پزشکی دانشگاه مشهد پذیرفته
شد اما با حمله ی سراسری ارتش بعث به خاک ایران ، ترجیح داد دانشگاه جنگ
را برگزیند.
با شروع جنگ تحمیلی علی هاشمی در محور «کرخه کور» و «طراح» به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت. با شکل گیری یگان های رزم سپاه او مامور تشکیل تیپ 37 نور شد و با این
یگان ، در عملیات «الی بیت المقدس» در آزادی خرمشهر سهیم گردید. درآستانه
عملیات والفجر مقدماتی تیپ 37 نور منحل شده و علی هاشمی فرمانده سپاه
سوسنگرد رسید و بعدها، از دل همین سپاه منطقه ای بود که ، «قرارگاه نصرت»
پدید آمد. و در سومین سال جنگ ، محسن رضایی علی هاشمی را به فرماندهی «قرارگاه سری نصرت» انتخاب کرد.
«عملیات خیبر» ثمره ی یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت ، تحت
فرماندهی علی هاشمی بود. اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که
ده ها یگان رزمی سپاه ، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای
منطقه ی هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود حرکتی بی نظیر و تاریخی
بود. یک سال بعد را نیز ، قرارگاه نصرت در تدارک «عملیات بدر» بود.عملیاتی که بسیاری از ستارگان این قرارگاه را به حجله ی شهادت فرستاد.
علی هاشمی در تیر ماه سال 66 به فرماندهی «سپاه ششم امام صادق » منصوب شد
که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از
«کوشک» تا «چزابه» را در اختیار داشت.
روز چهارم تیر ماه سال 1367 ، متجاوزان بعثی ، حمله ای گسترده و همه جانبه
را برای بازپس گیری منطقه هور آغاز کردند. حاج علی در آن زمان ، در
قرارگاه خاتم4 ، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. هیچ
کس به درستی نمی داند که در این روز دردناک ، چه بر سر سرداران «قرارگاه
نصرت» آمد. شاهدان می گفتند که هلی کوپترهای عراقی در فاصله کمی از
قرارگاه خاتم4 به زمین نشسته اند و حاج علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه
خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند و دیگر هیچ.
پس از آن ، جستجوی دامنه داری برای یافتن حاج علی هاشمی آغاز شد اما به
نتیجه ای نرسید. از طرف دیگر ، بیم آن می رفت که افشای ناپدید شدن یک
سردار عالی رتبه ی سپاه ، جان او را که احتمالا به اسارت درآمده بود به
خطر بیاندازد ، به همین سبب تا سال ها پس از پایان جنگ ، نام حاج علی
هاشمی کمتر برده می شد و از سرنوشت احتمالی او با حزم و احتیاط فراوانی
سخن به میان می آمد. نه مراسمی برایش گرفته شد ، نه یادواره ای برایش
برگزار شد و نه یادمانی به نامش برپا گردید. اما پس از سقوط صدام هم خبری
از سرنوشت فرمانده ی سپاه ششم به دست نیامد.
سرانجام در روز 89/2/19 ، اخبار سراسری سیما خبر کشف پیکر حاج علی هاشمی
را اعلام کرد و مادر صبور او پس از 22 سال انتظار، بقایای پیکر فرزند خود
را در آغوش کشید.