کد خبر: ۲۵۳۰|
تاریخ انتشار: ۰۲ دی ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۷
دیوار اتاق ملاقات یکی از بزرگ ترین فرماندهان زنده جنگ در قرن بیستم که مملو از تصاویر جدا جدای شهدای دفاع مقدس بود، حالا مزین به یک قاب بزرگ شده که دلاورمردان دفاع مقدس بر آن نقش بسته اند... امام فرمود: "دست بردارید از این کارها" یا تلاش هایی می کردند و مشکلاتی به وجود می آوردند یا عده ای را تحریک می کردند که محور آنها افرادی سیاسی مانند اکبر گنجی و مهدی هاشمی (برادر داماد آیت الله منتظری) بودند...

فرمانده کل سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس گفت: برخی از اوقات با خودم زمزمه می کنم: کو باقری‌ها؟ کو همت‌ها؟ کو احمد متوسلیان ها؟ بارها و بارها مخصوصأ در  16 سال اخیر آمدم که راهی باز کنم که ریل کشور را بیندازم بر روی ریل جهادی ولی نشد.


به گزارش «تابناک»، دیوار اتاق ملاقات یکی از بزرگ ترین فرماندهان زنده جنگ در قرن بیستم که مملو از تصاویر جدا جدای شهدای دفاع مقدس بود، حالا مزین به یک قاب بزرگ شده که دلاورمردان دفاع مقدس بر آن نقش بسته اند. مردی که با او، روزهای حماسه آفرینی مردم ایران و پشیمانی دشمن از چشم طمع دوختن به خاک پاک این مملکت را در خاطر داریم و بخشی از نوستالژی شیرین مان است.


در سالگرد آغاز این دفاع بزرگ و بی‌همتا در تاریخ ایران زمین، با فرمانده کل سپاه پاسداران در دوران جنگ به گفت و گو نشستیم. «آقا محسن»ِ امام خمینی (ره) و دکتر محسن رضاییِ اقتصاددان کنونی کشورمان که همچنان نگران کشور است و قلبش از این نگرانی می‌تپد و همانگونه که جنس تهدیدها و دغدغه های کشور تغییر یافته، این مرد نیز خود را مجهز به ابزار مهار این تهدیدها ساخته است.




این روزها بارها به خودم می گویم که حالا آن محیط جغرافیایی جنگ نیست که ما بتوانیم آن مسیر فرمانده سازی یا مدیر سازی را ادامه بدهیم ولی آیا حالا که فضای چامعه و کشور، جهادی نیست آیا هیچ راه دیگری هم نیست که با تجربه های آن دوران به موفقیت های دست پیدا کنیم؟ می بینم جای چند تا فرمانده خالی است یعنی اگر شهید باقری، احمد متوسلیان و حسین خرازی بودند مطمئن باشید به یاری آنها و امثال این عزیزان اداره کشور را به همان فضا و تلاش دوران جهادی بر می گرداندیم. بعد به این نقطه که می رسیدم افسوس می خوردم که ای کاش چند تا از این بچه ها کنار من می ماندند. برخی از اوقات با خودم  زمزمه می کنم: کو باقری ها؟ کو همت ها؟ کو احمد متوسلیان ها؟ بارها و بارها مخصوصأ در  16 سال اخیر آمدم که راهی باز کنم که ریل کشور را بیندازم بر روی ریل جهادی ولی نشد.


رضایی درباره نقش عقبه جبهه و مردم در پیشبرد جنگ نیز تاکید کرد: شبی  که ما عملیات فتح المبین را شروع کردیم همه نگرانی ما این بود که تا قبل از اینکه توپخانه ی عراق از کار بیافتد و جنگ به نفع ما تغییر کند، دشمن شهرهای نزدیک مرز از جمله دزفول را بمباران کند و  در حقیقت بغض خود  را سر مردم خالی کند. به همین خاطر به محض اینکه عملیات پیشرفت می کرد،  هر دو سه ساعتی من از کسانی که در شهر تردد داشتند، اوضاع  داخل  شهر را  می پرسیدم که وضع مردم چگونه است؟ آنها می گفتند که مردم دارند بخاطر این پیروزی بزرگ شادی می کنند. یعنی با اینکه  دشمن شهر را بمباران می کرد ولی خبر این شادی های مردم در  زیر بمباران، به فرزندانشان در خط مقابله با دشمن روحیه می داد.


وی در بخشی دیگر از این گفت و گو در پاسخ به این پرسش که شنيده ايم شما بارها براي شناسايي تا عمق خاك دشمن  و گويا تا چند قدمي اسارت نيز پيش رفته ايد، گفت: در سال های دفاع مقدس سه بار نزدیک بود اسیر شوم. اولین بار در سال 1361 قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود که  من و برادران شهید حسن باقری و علی هاشمی سوار یک بلم شدیم و بدون محافظ از داخل آب های  هورالهویزه  از مرز عبور کردیم و رفتیم. ساعت ها طول کشید به طوری که از بعضی مقرهای عراقی هم رد شدیم. خلاصه خیلی جلو رفتیم تا اینکه به یک نقطه ای رسیدیم و اصرار این دو برادر، مرا وادار کرد که قبول کنم که دیگر جلوتر نرویم.


روایت محسن رضایی از کسانی که در جبهه اختلاف ایجاد می‌کردند


وی ادامه داد: دومین حادثه ای که در چند قدمی اسارت بودم در سال 66 مربوط به عملیات والفجر 10 بود. در آنجا در جلوی لشکر25 کربلا که بچه های رزمنده استان مازندان بودند سنگر کمینی وجود داشت که اجازه نمی داد شناسایی کنیم و ببینیم پشت کمین آیا پرتگاه است یا نه؟ آن جا ناچار شدم با دو سه نفر دیگر از بچه های شناسایی و بدون محافظ از خط خودمان عبور کردیم تا جایی که ممکن بود پیش رفتیم و نزدیک شدیم به کمین. موقعیت خیلی  خطرناکی بود و هر لحظه امکان داشت دشمن متوجه ما شود  و اسیر شویم .به دقت مسیر رزمندگان را بررسی کردیم و برگشتیم.


رضایی افزود: سومین شناسایی که نزدیک بود اسیر شوم در منطقه ی پیرانشهر بود که از مرز عبور کردیم و از سمت اشنویه  وارد خاک عراق شدیم. مسافت از راه  هوایی حدود 40 کیلومتر می شد که مجبور شدیم این مسافت را تقریبا 24 ساعت پیاده برویم. داخل خاک عراق بودیم که آقای هاشمی رفسنجانی که نگران شده بودند با ما تماس گرفتند و گفتند: شما چرا جلو رفته اید؟ گفتم: بعدا برایتان توضیح می دهم. در آن زمان مجبور بودیم که این کار را بکنیم. علت آن هم این بود که به  دنبال عملیاتی بودیم که طی آن برادران اسیرمان در اردوگاه موصل عراق را آزاد کنیم.


وی همچنین در پاسخ به اینکه در طول دوران جنگ تحمیلی، در معرض شهادت قرار گرفته اید، با بیان یک حادثه که منجر به مجروحیت پیش از عملیات قرار گرفته، به یک مورد حادتر اشاره کرد که عملیات منافقین برای ضربه به سپاه اسلام بود. رضایی در این باره به صورت خلاصه گفت: یک بار در سال 1360 و دورانی که ترور در تهران زیاد بود، چندین آرپی جی هفت به سمت ساختمانی که من داخلش بودم شلیک کردند ولی خواست خدا این نبود که شهید نشوم.


روایت محسن رضایی از کسانی که در جبهه اختلاف ایجاد می‌کردند

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در پاسخ به این پرسش که فضاي جامعه ما از نظر ارتباطي كه نسل هاي پس از جنگ با ارزش هاي آن دوران دارند را چگونه ارزيابي مي كنيد؟، خاطر نشان کرد: در دوران جنگ تحمیلی در نیروها یک دو گانگی وجود داشت که این دو گانگی در عرصه های سیاست و اجتماعی باعث کنار رفتن نیروهای رزمنده و انقلابی از صحنه ی اداره ی کشور بود. به جرأت می توانم بگویم که ما کشور را در دوران جنگ اداره می کردیم از دولت و نخست وزیری گرفته تا خود اداره ی جنگ و تا مسایل بسیاری از امورات جنگی که یا مستقیمأ توسط خودمان اداره می شد یا غیر مستقیم تحث تأثیر ما بود، مثلأ سیاست خارجی در اختیار ما نبود بلکه در اختیار آقای دکتر ولایتی و وزارت امور خارجه و نیز آقای هاشمی رفسنجانی بود که با حضرت امام (ره) در رفت و آمد بیشتری بودند. اما همان سیاست خارجی -به نحوی- تحت ثأثیر ما قرار داشت و  اداره ی کشور تحت تأثیر حضور رزمندگان ما در دفاع مقدس بود. در آن زمان گروه های دیگر به دلیل در حاشیه بودن، ناراحت بودند که چرا نمی توانند کاری بکنند مثلأ یک بار جلسه ای به نام جلسه ی عقلا تشکیل دادند که حضرت امام نصیحت کردند و فرمودند: "دست بردارید از این کارها" یا تلاش هایی می کردند و مشکلاتی به وجود می آوردند یا عده ای را تحریک می کردند که محور آنها افرادی سیاسی مانند اکبر گنجی و مهدی هاشمی (برادر داماد آیت الله منتظری) بودند.


محسن رضایی ادامه داد: از این نوع مسایل در عقب جبهه بسیار صورت می گرفت که این نیروی جوانی که به شدت مورد حمایت امام قرار داشت و امام بارها  از او حمایت  کرده بود نمی گویم مورد حسادت بلکه نسبت به آن  دل سوزی هایی که برای آینده ی کشور بود قرار می گرفت چون برخی از این افراد تصور می کردند ما داریم به امام می گوییم که جنگ باید ادامه پیدا کند.فلذا این نگرش باعث دو گانگی شده بود ولی این دو گانگی کاری نمی توانست از پیش ببرد.


وی با اشاره به استمرار این روند تا قبول قطعنامه یادآور شد: بعد از قبول قطعنامه 598 و به خصوص بعد از رحلت حضرت امام (ره)  که عمده ی دوستان اداره ی کشور را به عهده گرفتند تقریبأ ما به حاشیه رفتیم و از آن پس بسیاری از امورات کشور دیگر تحت تأثیر ادبیات و فرهنگ و گفتمان ما یعنی گفتمان جهادی نبود. ما به داخل پادگان ها رفتیم و شروع کردیم به  سازماندهی سپاه، درجه دادن، آموزش و از این قبیل کارها. ما دیگر ظهور و بروزی در جامعه نداشتیم و کم کم عملأ در حاشیه قرار گرفتیم. با توجه به مشکلات باقی مانده از آثار هشت سال جنگ، وضعیت اقتصادی کشور بحرانی بود و تقریبا هیچ پیمانکاری نبود تا به کارهای سازندگی رو بیاورد. به همین دلیل ما برای کمک به دولت و ساختن زیربناها قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء(ص) را بنا نهادیم ولی باز هم ما در جریان انتشار فرهنگ دفاع مقدس و گفتمان جهادی در حاشیه بودیم.


روایت محسن رضایی از کسانی که در جبهه اختلاف ایجاد می‌کردند

رضایی تصریح نمود: در اثر این حاشیه رفتن ما، خلأیی در سطح نیروهای اداره ی کشور ایجاد شد و در این میان نسل بعد از ما با نسل قبل از ما با هم ارتباط برقرار کردند ولی همدیگر را درک نمی کردند یعنی نسل سومی ها که با ما بودند با نسل اولی ها که  قبل از ما بودند  نتوانستند با هم ارتباط درستی بگیرند اگر ارتباط هم می گرفتند ادبیات و فرهنگی که ساخته می شد از جنس جهاد و انقلاب و دفاع مقدس نبود و کم کم گفتمان نسل ماکم فروغ شد و در پادگانها ماند. نمی خواهم بگویم در موزه رفت و یا در موزه گذاشته شد ولی به حاشیه رفت به گونه ای که از تأثیر گذاری های که در دهه ی اول انقلاب داشتیم روز به روز کاهش یافت.


دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه در ادامه گروه‌هایی از جمله رزمندگان یا گروه های حزب الهی درست شدند و در سطح جامعه، تلاش هایی کردند و خواستند فضا را تحت تأثیر خودشان قرار دهند، به دو اشکالی که مانع از تصمیم گیری آنها شد، چنین اشاره کرد: یکی اینکه اولأ آن ها جمعیت های اصلی دفاع مقدس نبودند. ثانیأ تلاش هایی که آن ها می کردند تلاش های مدون و قوی نبود بلکه تلاش های ضعیفی بود که تأثیر چندانی نداشت. لذا آرام آرام یک شکاف فرهنگی و گفتمانی اثر خودش را در جامعه به جا گذاشت و بعد از آن تحول عظیمی که در جوان های کشور شد و در جهاد و دفاع مقدس ما جلوه کرد شاهد یک بروز فرهنگ جدیدی شدیم که کم کم این فرهنگ جدید تحت تأثیر غرب قرار گرفت یعنی نسل اول انقلاب نتوانستند دیگر آن فرهنگ سازی را انجام بدهند چون ما که مهمترین عوامل آن ها در پیوند نسل اول (پیشکسوتان انقلاب و نهضت) و سوم (جوانان و نوجوانان دوران دفاع مقدس) بودیم خود به خود کنار رفته بودیم و کاری نمی توانسیم انجام بدهیم لذا امروز باید اعلام کنم یک انقطاع فرهنگی بین نسل دوم و نسل سوم  و قاعدتأ نسل چهارم شکل گرفت که من آن را معلول آن دو گانگی می دانم که در دوران امام و جنگ تحمیلی شکل گرفت.


روایت محسن رضایی از کسانی که در جبهه اختلاف ایجاد می‌کردند


وی درباره کیفیت دوگانگی دوران جنگ تحمیلی گفت: نیروهای انقلاب که زیر 30 سال بودند و نیروهای وفادار به نظام که در صحنه های جنگ حضور نداشتند و خیلی از آن ها یک روز هم در جنگ نبودند ولی بیشتر اینها نیروهای سیاسی انقلاب بودند. این نیروها عمدتأ بالای 30،35 سال بودند. بعد از رحلت امام نسلی که بالای 35 سال بودند عمدتأ در متن آمدند و گروه معتقد به  جهاد و دفاع مقدس در حاشیه قرار گرفتند و یک انقطاع فرهنگی صورت گرفت و متأسفانه آن سازندگی معنوی و فرهنگی (که در جامعه ی ما داشت شتاب می گرفت و به گستردگی وسیعی می رسید) دچار یک انقطاع شد و شکاف بیشتر و بیشتر شد تا زمانی که فضای ایرانی، فضای جهادی نشود و از تجارب نیروهای انقلاب و جهادی در دهه ی اول انقلاب استفاده نشود این فاصله پر نمی شود.


رضایی نگرانی کنونی اش را درباره آینده کشور و نسل مدیریتی که در آینده می بایست مسائل کلان کشور را به دست گیرد، نپوشاند و متذکر شد: بالاخره با چالش های فرهنگی روبرو می شویم و از آنجا که نسل دوم هم دارند از صحنه بیرون می روند یعنی ده سال دیگر نسل اول و دوم دیگر حتی اگر بخواهند شاید نتوانند کاری انجام دهند چون دیگر سنی و عمری از آن ها نمانده لذا می توانم بگویم که یک 10 سال گرانبهایی داریم که ظاهرأ قرار نیست از این زمان استفاده بشود. به سرعت دارد این زمان ها سپری می شود. ایده های خیلی زیادی وجود دارد که یکی همین اقتصاد مقاومتی است. یکی دیگر جهاد علمی است که ما این جهاد علمی را بیش از 20 سال است که در دانشگاه امام حسین (ع) مطرح کردیم. اقتصاد مقاومتی که مقام معظم رهبری الان دو سه سال است این را مطرح می کنند راهکارهای بسیاری دارد اما اینها باید صحنه ی عمل پیدا کند.


دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تصریح نمود: صحنه ی عمل هم از حکومت و دولت شروع می شود و تا زمانی که صحنه عمل فراهم نشود، بسیاری از این ایده ها در کتاب ها می آید، حتی در سیاست هم می آید. ما همین سیاست گذاری را متأثر از همین ادبیات کردیم مانند سیاست اصل 44، سیاست جهاد اقتصادی، سیاست مقاومتی که الان دارد تنظیم می شود، سیاست شهرسازی در ایران، نظام خانواده، سبک زندگی و... حتی ایده ها تا سطح سیاستگذاری هم می آید اما از آن جا به پایین برای تبدیل شدنش به برنامه و اجرا و صحنه های عملی دیگر ما با مشکل مواجه می شویم. امیدوارم که بیش از این فرصت را از دست ندهیم و با به کارگیری تمام نیروهای انقلابی و دلسوز و متعهد و در سایه ی وحدت و ولایت  به اهداف انقلاب برسیم و روز به روز در ساختن ایرانی آباد و مستقل و سرافراز موفق تر باشیم.

ارسال نظر