به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر رضایی، ماهنامه راست قامتان گفتگویی با دکتر رضایی درباره قرارگاه نصرت و شهید علی هاشمی منتشر کرده است که مشروح آنرا را گرد آورده ایم:
علی هاشمی یک جوان انقلابی حصیر آبادی بود که در کوچه پس کوچه های حصیر آباد اهواز با رژیم شاه می جنگید و در سال 57 چند بار دستگیر شد اما به طور معجزه آسایی از دست ساواک و نیروهای شهربانی خودش را نجات داد. یک جوان انقلابی، یک جوان مبارز یک جوانی که در صف ملّت ایران برای آزادی ایران مبارزه می کرد و پس از پیروزی انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی حصیر آباد و کمیته اهواز نقش موثری داشت.با تشکیل سپاه پاسداران وارد سپاه شد و سپاه حمیدیه را تشکیل داد. تشکیل سپاه در ابتدای انقلاب خود، کاری انقلابی و سخت بود و کمتر از دفاع در برابر دشمن و مقابله با تجاوزات ضد انقلاب نبود چرا که سازماندهی نیروهای جوان انقلابی در قالب نیروی نظامی و با حفظ ارزش ها و فرهنگ مردمی و انقلابی کاری بسیار پیچیده و سخت بود و معمولآ کشورهای بسیار پیشرفته به عنوان مستشار سیاسی و یا نظامی در کشور های جهان سوم انجام می دهند و لذا وقتی برادری در شهری مثل حمیدیه مسئول تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شود با انبوهی از سوالات مواجه است و نیاز به الگوهای فراوانی دارد که بر اساس آن الگوها سازمان سپاه را تشکیل دهد.مثلآ منابع انسانی چگونه باید باشد، گزینش چگونه صورت پذیرد، استخدام چگونه باشد، تشخیص نیروی انقلابی از غیر انقلابی چگونه باشد، ساختار سازمان و روابط چگونه شکل بگیرد، آموزشها چگونه باشد؟ لذا یک فرمانده باید تمام این مسائل را به تنهایی حل کند چرا که از طرف مرکز سپاه هم الگویی نبود.
در سال های 59-58 مرکزیت سپاه هم نوبنیاد بود و دستورالعمل ها به صورت کلی صادر می شد و گاهی سرکشی های ماهیانه ای صورت می گرفت.
کسی که مسئول سپاه می شد خودش با قدرت، خلاقیت، ابداع و نوآوری همه سوالات را می بایست پاسخ دهد.و علی هاشمی به خوبی قبل از شروع جنگ، جوانان انقلابی حمیدیه را سامان داد و سپاه حمیدیه توانست پیش از شروع جنگ هم در برقراری امنیت نقش ارزنده ای داشته باشد و هم در مبارزه با اشرار و ضد انقلاب و قاچاقچیان اسلحه و مهمات موفق بود.به محض شروع جنگ در یک مقطع ما نیاز پیدا کردیم که تیپ ها را شکل دهیم، عملیات فتح المبین را انجام دادیم و احساس کردیم که باید در بخش «طراح» و در «کرخه نور» در جبهه سوسنگرد عملیاتی انجام دهیم و آقای علی هاشمی مسئول عملیات شد و عملیاتی را آنجا انجام دادند. وقتی این مقطع از نبرد را بررسی می کنیم، می بینیم که آقای علی هاشمی یکی از فرماندهانی است که مسئول تشکیل تیپ های جنگ می شود و تیپ 37 نور را شکل دادند. سپاه در آن زمان از یک نیروی کوچک به یک نیروی بسیار بزرگ و به صورت انفجاری توسعه پیدا کرد و راز توسعۀ سپاه در جنگ تشکیل تیپ ها بود.
تیپ 37 نور به فرماندهی شهید علی هاشمی در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر شرکت موثر داشت و با اینکه جبهه سختی در جنوب کرخه نور وجود داشت، علی هاشمی و دوستانش که عمومآ از جوانان بومی خوزستان و حمیدیه و سوسنگرد بودند ماموریت خود را در قرارگاه قدس به خوبی انجام دادند و خط دشمن را شکستند و نقش موثری در آزادسازی خرمشهر به عهده گرفتند. در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ 37 نور تبدیل به سپاه سوسنگرد شد و بعدها از دل سپاه سوسنگرد، قرارگاه نصرت را درست کردیم که تحول اساسی در جنگ به وجود آورد.
تا اینکه بعد از عملیات رمضان متوجه شدیم که باید در طراحی عملیات تغییرات اساسی به وجود بیاوریم. اولین تغییر اینکه ما باید از تک های جبهه ای و رودررویی مستقیم با دشمن پرهیز می کردیم. در ابتدای سال سوم جنگ، ما به بن بست رسیدیم و هر جا حمله می کردیم شکست می خوردیم. یاید فکری می کردیم چون هر جا تک جبهه ای انجام می دادیم راه باز نمی شد.
در عملیات رمضان به نتیجه ای نرسیدیم، در والفجر مقدماتی هم به نتیجه نرسیدیم. باید جایی را برای عملیات انتخاب می کردیم که دشمن اعتقاد و باوری به عملیات ما در آن مکان نداشته باشد و اگر هم متوجه شد نتواند در مدت کوتاه وضعیت منطقه را تبدیل به تک جبهه ای بکند یعنی از یک حالت مطلوب وضعیت را به حالت نامطلوب تبدیل نکند. این سرزمین را در همان عملیات والفجر مقدماتی و انتهای عملیات رمضان پیدا کرده بودیم؛ منطقۀ هورالهویزه در جنوب و نقاطی در غرب.
نقطه اول، هورالهویزه با آبگرفتگی وسیع و باتلاقی با ابعاد تقریبی 100 کیلومتر در 40-30 کیلومتر، نیزارهایی را شامل می شد که مرز ایران و عراق از میان آنها می گذشت. و نقطۀ دیگر مناطق کوهستانی و ارتفاعات غرب کشور بود که البته منطقه غرب مناسب نبرد نیروهای ما بود اما باوراندان اینکه می شود در هویزه و نیزارها و باتلاق ها عملیات انجام داد برای دوستانی که در دشتهای خاکی به دشمن حمله کرده بودند و فرهنگ جنگ های زمینی را در خود رشد داده بودند کاری بسیار دشوار بود.
زمین، درب های خود را به روی ما بسته بود و ما مصصم بودیم که از باتلاق ها به دشمن حمله کنیم. همۀ نگاه ها به آسمان بلند شده بود. یادم می آید که من و شهید بزرگوار حسن باقری و شهید بقایی سوار هلیکوپتر شدیم و در سپاه سوسنگرد پیاده شدیم.
البته من به بچه های اطلاعات گفته بودم که شناسایی هایی در جنوب جادۀ چزابه به العماره در منطقۀ هورالهویزه آغاز کنیم. منتها من دیدم به دلیل همان عدم باور دوستان این حرف را جدی نگرفتند. به طوری که من خودم و شهید حسن باقری و شهید علی هاشمی سوار قایق شدیم و به همان منطقه هورالهویزه (هورالعظیم) وارد شدیم و وارد منطقۀ آبهای العزیر شدیم و قصدم هم این بود که به دوستان ارادۀ خودمان را برسانیم و نشان دهیم که اینجا برای ما جدی است. چون در سپاه دوستانمان براساس اعتماد و اقناع شدن کار می کردند و سلسله مراتب نظامی در بین ما معنا نداشت.
شهید باقری و شهید هاشمی مرتب در قایق به من می گفتند که شما فرماندۀ سپاه هستید نباید وارد آبهای عراق شوید و اگر شما اسیر شوید چطور خواهد شد و از این گونه حرفها. و من گفتم تا جایی که ممکن است باید به جلو برویم. آنها مرتب به من می گفتند که نباید در آبهای عراق می آمدید و اصلاً آیا شما از امام اجازه گرفته اید؟ به دوستان ثابت شد که مسئله جدی است اما به هر صورت نتوانستیم از هور در عملیات والفجر مقدماتی استفاده کنیم.
بعد از والفجر مقدماتی در جنوب غربی شهر هویزه و نزدیکی آبگرفتگی ها قرارگاهی را زدیم که با محوریت آقای علی هاشمی بود. قرارگاه سرّی نصرت، فرماندهی می خواست که هم بینش عملیاتی داشته باشد و هم بینش اطلاعاتی و این فرمانده علی هاشمی بود. من مرتب برای کسب گزارش به قرارگاه نصرت می رفتم اما هیچ کس از فرماندهان ما از این قرارگاه مخفی، اطلاعاتی نداشت.
حدود 8 - 7 ماه بعد از تاسیس قرارگاه نصرت من در ملاقاتی خدمت حضرت امام (ره) عرض کردم که ما داریم کار مخفیانه انجام می دهیم و حضرتعالی برای ما دعا بفرمائید. 9 ماه بعد تازه به اولین نفرات بعد از خودم یعنی برادرانم آقای شمخانی، آقای رشید و آقای صفوی گفتم و 10 ماه بعد به مسئولین اصلی کشور اطلاع دادیم که منطقه ای را برای عملیات آماده کرده ایم. سرّ نگه دار چنین راز بزرگی در جنگ، آقای علی هاشمی و جوانان غیرتمند و وفادار دشت آزادگان بودند.
این چنین مسئله مهم و بکلی سری را با آقای علی هاشمی داشتیم و در واقع پیچیده ترین طرح و پیچیده ترین قرارگاه و پر رمزترین و رازترین قرارگاه جنگ قرارگاه نصرت بود. هیچ قرارگاهی در جنگ چنین راز و رمزی نداشت. دوستان و برادران قرارگاه نصرت کاملآ مورد اعتماد بودند و جالب است بدانید که اکثر این دوستان از برادران عرب ما در استان خوزستان بودند، شهید علی هاشمی، آقای عباس هواشمی، آقای علی ناصری، و البته شهید حمید رمضانی که ایشان اهوازی بودند. اکثرآ از برادران عرب خوزستان بودند و نشان دادند که محرم ترین و سر نگه دار ترین افراد نظام در طول هشت سال دفاع مقدس بودند. نیروهای بومی دشت آزادگان حق بزرگی بر گردن دفاع مقدس دارند.
سپاه از توانایی های بومی مردم، در شناسایی ها استفاده می کرد. ساختن چنین سازمانی با چنین شیوه های نبردی متکی به انسان هایی خلاق و سازمان دهنده است که آقای علی هاشمی بخشی از ساخت سازمان سپاه و دستیابی به نوع نبردهای سپاه را بر عهده داشت. شهید حسن باقری، آقای غلامعلی رشید، شهید احمد متوسلیان، شهیدان محمد ابراهیم همت، حسین خرازی، مهدی باکری، احمد کاظمی، مهدی زین الدین، اسماعیل دقایقی و مجید بقایی اینها نیروهای موسس بودند و تنها مدیریت نمی کردند. در تاسیس نوع نبرد و خلق تاکتیک ها و ابتکارات رزم و همچنین در مسئلۀ سازماندهی ابتکاری و رزمی و نظامی نقش موثری داشتند.
برادران قرارگاه نصرت سوار بلم ها می شدند و چهل، پنجاه کیلومتر را در آبهای عراق می رفتند و کنار دجله نیروهای شناسایی را پیاده می کردند. حتی آبراه های دجله را متر می کردند که اگر قرار شد نیروها از جایی از دجله عبور کنند، عرض دجله را در نظر بگیرند. اتوبان بغداد - بصره را فیلم برداری می کردند و اطلاعات تهیه می کردند.
آنقدر علی هاشمی و دوستانش بر هور مسلط شده بودند که یک هفته قبل از عملیات خیبر تصمیم گرفتیم همه فرماندهان جنگ را با لباس مبدل عربی و دشداشه و چفیه سوار بلم ها کنیم و فرستادیمشان به کنار دجله تا آنها به زمینی که قرار بود بسیجی ها چند روز بعد عملیات بکنند، دست بزنند و اوضاع را بررسی کنند. کافی بود یکی از فرماندهان لشکر اسیر می شد.
آقای مرتضی قربانی، آقای محمد باقر قالیباف، شهید احمد کاظمی، شهید حسین خرازی، شهید مهدی باکری، شهید محمد ابراهیم همت همۀ اینها سوار بلم ها می شدند و لباس عربی به تن می کردند و با هدایت علی هاشمی و برادران قرارگاه نصرت از این دریای عظیم هور عبور می کردند و از صبح تا شب کنار دجله می نشستند و یادداشت برداری می کردند، خط حد تعیین می کردند که گردان به گردان نیروها در کجا قرار بگیرند. حتی شهید باکری و شهید کاظمی را در جزیره پیاده کردند در حالی که دشمن در جزایر مستقر بود. این مهارت های اطلاعاتی آقای علی هاشمی و دوستانش فوق العاده بالا بود. و مسئلۀ ساده ای نبود؛ مسئلۀ بسیار بزرگی بود.
ایشان در ایده های عملیاتی که بدست آورده بود و در نحوۀ سازماندهی بسیجیان خیلی نقش موثری داشتند. شاید هیچ عملیاتی به اندازۀ عملیات خیبر و بدر اینقدر محرمانه نبود، ما برای شکستن بن بست در جنگ، قرارگاه نصرت را تشکیل دادیم و ثمرۀ آن تلاش ها فتح جزایر خیبر و نا امن شدن جادۀ شمال به جنوب عراق بود که تا پایان جنگ از تقریباً برای عراقی ها از خاصیت افتاد و همچنین تجربۀ هور باعث فتح فاو و عملیات پیروز مندانه کربلای 5 شد. ما هم در فاو و هم حمله به پنج ضلعی و شلمچه از تجربه هور و قرارگاه نصرت استفاده کردیم. آقای علی هاشمی در بکارگیری نیروهای بومی تخصص فوق العاده ای داشت یعنی از نیروهای بومی توانسته بود عناصر اطلاعاتی زبردستی را آموزش دهد.
یکبار من و آقای علی هاشمی و دوستانش چند روز مانده به عملیات خیبر سوار قایق شدیم و کیلومترها رفتیم تا نزدیک جزیرۀ شمالی؛ به طوری که سیل بندهای جزیرۀ شمالی را می دیدیم و قدم زدن نیروهای عراقی را هم من شخصآ دیدم. آنچنان این نیروهای بومی که آقای علی هاشمی سازماندهی کرده بود ما را به خوبی به منطقه بردند و برگرداندند و بعد هم از لو رفتن عملیات جلوگیری کردند که فکر نمی کنم در هیچ ارتشی چنین مهارتی برای فرماندهان آنها حاصل شده باشد.
بعد از عملیات فاو، شهید علی هاشمی را فرمانده سپاه ششم کشور کردیم. که هم سپاه و هم بسیج خوزستان زیر نظرش بود و هم لشکر 5 نصر و چند تیپ دیگر. از گوشه کوشک تا چزابه که حدود 200 کیلومتر می شد، خط پدافندی سپاه ششم امام جعفر صادق (ع) بود و در واقع علی هاشمی در این میدان از سطح یک فرمانده لشکر به سطح یک فرمانده سپاه که چندین لشکر زیر نظرش است ارتقاء پیدا کرد.
در اردیبهشت، خرداد و تیر سال 67 وضع جبهه عوض شد. چون عراق وضعیت جدیدی پیدا کرد و تمام دنیا پشت سر عراق قرار گرفتند تا جنگ را پایان دهند. همچنین مجوز استفاده از سلاح های شیمیایی و غیر متعارف از طرف دنیا به عراق داده شده بود و به عراق اجازه دادند از خط قرمز عبور کند، به کشتی ها حمله کردند، و به هواپیمای مسافربری حمله کنند. همه محدودیت ها را در جنگ از روی صدام برداشتند لذا دشمن به فاو حمله کرد و به جزایر حمله کرد و در حمله به جزایر آقای علی هاشمی که مسئول آن منطقه بود و دفاع از جزایر را بر عهده داشت تا آخرین فشنگ و تا آخرین نفس مقاومت سختی انجام داد.
این نبرد کاملآ نابرابر بود. دشمن به 300 - 200 متری قرارگاه نصرت رسیده بود. تا آن نقطه مقاومت کرد که اگر عقب نمی آمدند به دست دشمن می افتادند و به آنها گفتم که نباید اسیر شوید و سریع منطقه را تخلیه کنید، اما عراق آمد با هلیکوپتر پشت سر آنها نیرو پیاده کرد و آنها در حال آمدن به عقب با نیروهای عراقی مواجه شدند.
بر اثر استقامت شدید علی هاشمی و قرارگاه نصرت تعداد نیروهای باقیمانده حدود 15 نفر شده بود در مقابل چند لشکر تا دندان مسلح بعث. از آن 15 نفر حدود 9 نفر از طریق اختفاء در نیزارها به ایران آمدند و 2 نفر اسیر شدند و 4 نفر هم مفقود شدند. علی هاشمی جزو این عده بود که بعدها ما مطمئن شدیم که علی هاشمی شهید شده است و به لقاء الهی پیوسته است اما نحوۀ شهادت او در پردۀ ابهام است.
زندگی شهید علی هاشمی و مجاهدت و مبارزات ایشان در مقابل عراق یکی از بهترین الگوها برای اتحاد ملی است چون نژاد عراقی ها عرب بود و بیشترین مقاومت در مرزهای خوزستان هم از برادران عرب ما بود و اعراب خوزستان ثابت کردند که ایرانی هستند و به ایران وفادار هستند و نمونه بارز اتحاد ملی را ما در قرارگاه نصرت و تلاشهای فراوان شهید علی هاشمی می بینیم. علی هاشمی را می توان به عنوان نماد اتحاد ملی معرفی کرد.
آقای علی هاشمی و قرارگاه نصرت بهترین الگو برای اتحاد ملی هستند. یعنی برادری که از نژاد عرب بود اما در مقابل اعراب متجاوز بعثی و وابسته به استکبار، ایستاد و مقاومت کرد و با تمام وجود از سرزمینش و از وطنش و از ملتش دفاع کرد و با اینکه از سرّی ترین راز و رمز عملیات های جنگ تحمیلی در اختیارش بود، آن ها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس از جان خود گذشت و بالاخره جان خود را تقدیم ملت ایران و کیان اسلام نمود.