کد خبر: ۲۵۰۲|
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۴
شهید صدرالله فنی بارها به خاک عراق نفوذ کرده بود اما هرگز از چیستی و چگونگی فعالیت های خود کلامی بر زبان نیاورده بود. شاید مهمترین فعالیت شهید کارهای ایشان در حوزه برون مرزی و در کشور عراق باشد. او علاوه بر کمک‌های فکری و فرهنگی به مردم عراق عملیات‌های گسترده‌ای علیه رژیم بعثی صورت داد.

شناسایی در قلب بغداد

صدرالله فنی

«صدرالله فنی» در سال 1334 در بهبهان متولد و سال 1353 در رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه شیراز قبول شد. او در دورانی نوجوانی و جوانی با توجه به فضای انقلابی کشور در زمینه عقیدتی و سیاسی مطالعات گسترده‌ای داشت و با توجه به بینشی که بدست آورده بود در تشکیل و مدیریت تظاهرات‌ها علیه رژیم طاغوت نقش محوری داشت.

 فعالیت‌های مبارزاتی

وی در مبارزات دانشجویان مسلمان فعال در مبارزه با گروه‌های التقاطی فعال بود. فعالیت‌های صدرالله به دانشگاه محدود نبود و در مساجد و روستاهای اطراف به روشنگری می‌پرداخت. او در گروه عقیدتی سیاسی «منصورون» حضور پررنگی داشت و علاوه بر مبارزات سیاسی به مبارزات نظامی و عملیات چریکی علیه حکومت طاغوت هم می‌پرداخت و نقشه‌های ترور مزدوران رژیم طاغوت را طرح‌ریزی و اجرا می‌کرد. همین مسأله موجب شده تا ضربات مهلکی به سیستم خفقان و پلیسی شهر وارد کند.شناسایی در قلب بغداد

صدرالله به دنبال ارشاد افراد منحرف شده توسط گروه‌های ملحد و منحرف بود و به همراه دوستان خود شهیدان «مجید بقایی» و «اسماعیل دقایقی» به توزیع اعلامیه‌های امام خمینی می‌پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درصدد دستگیری عوامل طاغوتی کشتار مردم برآمد و با تشکیل کمیته صیانت از انقلاب به عضویت این نهاد درآمد و در تشکیل سپاه در شهر بهبهان نقش مؤثری داشت.

 با آغاز غائله کردستان با خانواده به «کِرند غرب» رفت و چند ماهی به فعالیت عقیدتی و فرهنگی جهت خنثی‌سازی فعالیت‌های ضدانقلاب پرداخت. سپس به اهواز آمد و با توجه به پیشنهاد مسئولین مبنی بر تشکیل واحد اطلاعات سپاه منطقه خوزستان و لرستان تحت عنوان منطقه 8 کشوری، این واحد را با دوستانش راه‌اندازی کرد. بعد از آزادسازی خرمشهر به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر انتخاب شد و تا سال 61 در این سمت باقی ماند. با تلگراف شهید دکتر مجید دقایقی به واحد اطلاعات استان اهواز بازگشت و در حین کار به ادامه تحصیل نیز مشغول بود و سال 61 لیسانس مهندسی کشاورزی را کسب کرد .

 تأسیس قرارگاه رمضان و نفوذ به خاک عراق

در همان سال علاوه بر مسئولیت خود «ریاست ستاد لشکر قدس» را هم بر عهده گرفت. تا اینکه سال 63 مسئله تأسیس «قرارگاه رمضان» به عنوان ستاد جنگ‌های نامنظم از طرف صدرالله و شهید دقایقی مطرح شد. این دو شهید در تشکیل «تیپ 9 بدر» که از مجاهدین عراقی تشکیل یافته بود نقش داشتند. او از سال 63 تا آخرین روز حیات خود در قرارگاه رمضان مشغول خدمت رسانی بودند و سمت «فرماندهی قرارگاه فجر 1» را برعهده داشتند در روز چهارم دی ماه سال 66 صدرالله جهت بررسی و تحقیق به یکی از مناطق جنوب رفته و تا پاسی از شب مشغول انجام فعالیت بود. هنگام برگشت اتومبیل او در جاده دچار سانحه شد و بر اثر ضربات جراحات وارده سه هفته در اغما بود و سرانجام روز 25 دی ماه سال 66 و بعد از 13 سال مجاهدت به شهادت رسید.

 شهید صدرالله فنی بارها به خاک عراق نفوذ کرده بود اما هرگز از چیستی و چگونگی فعالیت های خود کلامی بر زبان نیاورده بود. شاید مهمترین فعالیت شهید کارهای ایشان در حوزه برون مرزی و در کشور عراق باشد. او علاوه بر کمک‌های فکری و فرهنگی به مردم عراق عملیات‌های گسترده‌ای علیه رژیم بعثی صورت داد.

 صدرالله علاوه بر هدایت عملیات‌های رزمندگان اسلام در خاک دشمن به انتقال فرهنگ و هنر اسلامی می‌کوشید. وی با تحمل مرارت‌ها برای عبور از مناطق صعب العبور کردستان عراق به برگزاری جلساتی با مجاهدین عراق می‌پرداخت. او که در انجام ماموریت‌های نظامی و عملیاتی از استعداد کم نظیری برخوردار بود و توانست با انجام عملیات‌هایی در خاک عراق حماسه‌های بسیاری را به نمایش بگذارد.

 آخرین مأموریت صدرالله در عراق 6 ماه به طول انجامید و گام‌های بلندی در جهت آزادی و استقلال مردم مظلوم عراق برداشت. او کمک به محرومین سراسر دنیا را سرلوحه خود قرار داده بود و علاوه بر حضور در عراق در لبنان هم حضور داشت و از هر مکان و زمانی جهت ضربه زدن به دشمنان اسلام بهره می‌برد. کردها به صدرالله، «کاک مصطفی خیبری» و عرب‌ها به او «ابوفاطمه» می‌گفتند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی:

سرلشکر محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسدارن در خاطره‌ای می‌گوید:

« صدرالله از نظر اخلاق و ازخود گذشتگی در جایگاهی قرار داشت که خیلی از معارضین صدام در شمال و جنوب عراق را مجذوب خود کرده بود. برای عملیات «بدر» در هور ناصریه عراق مجاهدین عراقی برای رسیدن نیروهای سپاه به جاده بصره به بغداد طناب همراه خود آورده بودند تا در صورت لزوم پاهای خود را بسته و با جان در آن مقاومت کنند. این همان بزرگی فرماندهی چون صدرالله فنی را می‌رساند. افتخار می‌کنم که اولین بار بنده سوار بر «بَلم» توسط فرماندهانی چون شهید صدرالله فنی و شهید اسماعیل دقایقی قرآن به دست بدرقه شدم.»

 عبدالزهرا مجد‌عبدی

در سال 1344 عبدالزهرا مجدعبدی در روستای سعیدیه آخرین روستا در کنار تالاب بین‌المللی «هورالعظیم» به دنیا آمد. پدرش به جرم ضدیت با شاه و رژیم پهلوی روانه‌ی زندان‌های ساواک شد. بعد از رهایی از زندان خانواده مجدعبدی تصمیم گرفتند به عراق هجرت کنند. عبدالزهرا از همان کودکی با واژه‌هایی چون زندان، مجرم سیاسی و ... آشنا شد. هنگام ورود به عراق توسط پاسگاه مرزی عراق به اسارت درآمدند و پس از6 ماه زندان و اسارت در زندان «العماره‌« عراق از طریق مرز «فکه» به ایران بازگردانده شدند و بلافاصله ساواک سوسنگرد آنها را دستگیرکرد. ساواک همسر و فرزندان را آزاد و مجدداً پدر خانواده را به پنج سالا زندان محکوم و روانه‌ زندان اهواز کرد.

 دفاع از آرمان‌های انقلاب را وظیفه خود می‌دانست

نبود پدر روزهای سختی بر خانواده تحمیل می‌کرد و عبدالزهرا مجبور شد برای کمک به معاش خانواده ترک تحصیل کند و مشغول به کار شود. با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی با فشار افکار عمومی و بین‌الملل، پدر به اتفاق برخی از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند. عبدالزهرا یک پای ثابت تظاهرات و نشست‌های انقلابی بود. با پیروزی انقلاب شکوهمند مردم ایران، عبدالزهرا هم وظیفه‌ خود می‌دانست که از آرمان‌های انقلاب نوپا پاسداری کند و این دلیل خوبی بود تا وارد کمیته‌ انقلاب شود و لرزه بر دل منافقین و سلطنت‌طلب‌های شهر حمیدیه بیندازد که سال‌ها بود ساکن آنجا شده بودند.

 با شروع جنگ تحمیلی. عبدالزهرا مجدعبدی برای جانفشانی در راه امام، اسلام و وطن آماده شد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. عبدالزهرا در جبهه هر چه به او تکلیف می‌شد انجام می‌داد.

 در عملیات «والفجر مقدماتی» در گردان حر وظیفه‌ی خطیر پاکسازی معبر را به عهده گرفت. عبدالزهرا سال 62، ازدواج کرد و سال 63 صاحب یک دختر و یک سال بعد پسری به خانواده‌ی کوچک او اضافه شد.

 وقتی «ابونبیل» عبدالزهرا را لو داد

شایستگی و لیاقت مجدعبدی باعث شد در واحد اطلاعات و عملیات به خدمت مشغول شود و این آغاز مأموریت‌های خطیر برون‌مرزی‌اش بود. شهید مجدعبدی مسئول انجام مأموریت‌های ناممکن قرارگاه برون مرزی بود. وی وارد خاک عراق می‌شد و تا دل پادگان‌های مهم و نظامی عراق نفوذ می‌کرد تا اطلاعات جامعی کسب کند. او با کمترین امکانات بیشترین اطلاعات را کسب می‌کرد و سرانجام سال 65 در یکی از مأموریت‌های برون مرزی توسط شخصی به نام «ابونبیل» در محل قراری در خیابان الرشید بغداد لو رفت و اسیر چنگال بعثیون عراق شد. طبق اسناد به دست آمده عبدالزهرا در یکی از زندان‌های عراق به فیض عظمای شهادت نائل آمد اما هیچ وقت پیکرش به آغوش خانواده و میهن اسلامی برنگشت.

 

ارسال نظر