به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی، سرلشگر محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلا می، طی سخنانی که بعد از عملیات بیت المقدس، در قرارگاه کربلا در21 تیرماه سال 1361 دلایل ادامه جنگ و اهداف ایران را برای ورود به خاک عراق به تفضیل تشریح نمود.
بسم ا... الرحمن الرحیم، الحمد... رب العالمین؛ از آنجا که جنگ به نقطه عطف خود رسیده و عملیات نیز به مرحله جدیدی وارده شده است، ضرورت دارد تا درباره اهداف و دلایل ادامه جنگ توضیحاتی ارائه و اصول و اهداف جنگ دفاعی ما بررسی شود.
دلیل اصلی ارائه این بحث دستیابی به اجماع نظر در بین فرماندهان و توجیه نیروهای عمل کننده است تا در آینده، بتوانیم با همان سرعت عملی که در عملیات فتح المبین، بیت المقدس و عملیاتهای دیگر پیش رفتیم، این عملیات (رمضان) را نیز پیش ببریم و با قاطعیت تمام عمل کنیم؛ بنابراین ، لازم است در این راستا ، تغییرات ایجاد شده در استراتژی و اهداف را یادآور شویم. اگر برادران به یاد داشته باشند، از همان آغاز ، استراتژی جنگ ما، انهدام دشمن و آماده سازی نیروهای خودی برای رسیدن به هدفی بود تا بدین ترتیب، هم خودمان در وضعیت دفاعی مناسب و قابل اطمینانی قرار بگیریم و هم دشمن در اثر وارد آمدن فشار بیش از حد، در سطح نظام بین الملل و منطقه تنبیه شود. براین اساس، سلسله عملیاتهایی را طرح ریزی کردیم که با ثامن الائمه آغاز شد و با طریق القدس و فتح المبین ادامه یافت، اما اینکه چرا پیش از عملیات فتح المبین، طریق القدس را به اجرا در آوردیم پرسش مناسبی است که باید بدان پاسخ داد، همان طور که پیش از این، در جلسات قرارگاه فجر به جناب سرهنگ نیاکی پاسخ دادیم که اصلاً چه لزومی دارد، ما در آنجا عملیاتی را به اجرا در آوردیم ؟ سپس، این پرسش مطرح شد که آیا بهتر نیست عملیات را در محور اهواز، انجام دهیم؟ در پاسخ بدین پرسش، به این نتیجه رسیدیم که چنین چیزی به هیچ وجه امکان پذیر نیست، چرا که اگر آن زمان، پیش از عملیات فتح المبین، در اهواز وارد عمل می شدیم، صددرصد نمی توانستیم با قاطعیت و آسودگی خاطر عملیات را اجرا کنیم ؛ بنابراین ، استراتژی نبرد به ما حکم می کرد که در دزفول وارد عمل شویم و عقبه لشکرهای 1 و 10 را ببندیم، نیروهای ما به دو تنگه استراتژیک برسند و بدین ترتیب ، در این منطقه، با کمترین نیرو پدافند اصولی را انجام دهیم؛ استراتژی نبردی که الحمدلله تا اکنون، چه از نظر طرح ریزی و از نظر رسیدن به اهداف و سرعت موفقیت، بسیار کارآمد بوده است. بدین ترتیب ، تا اینجا استراتژی موفقی داشته ایم و از این به بعد نیز، باید براساس یک استراتژی تدوین شده حرکت کنیم؛ زیرا، هنوز جنگ ادامه دارد. البته، با فتح خرمشهر و رسیدن نیروهای ما به مرزهای بین المللی در منطقه جنوب برخی این پرسشها را مطرح می کنند که آیا بهتر نیست به جنگ پایان دهیم ؟ آیا حرکت ما به داخل عراق، تجاوز به خاک این کشور نیست؟ آیا ما با این اقدام در ردیف متجاوزانی همچون صدام قرار نمی گیریم؟ به یاد دارم که حدود سه ماه پیش، هنگامی که عملیات بیت المقدس در حال طرح ریزی بود، خدمت امام رفتیم و عنوان کردیم که باید به خاک عراق وارد شویم، اما امام مخالفت کردند و فرمودند: < انجام چنین کاری لازم نیست هدف شما اخراج دشمن از خاک ایران بود که بدان دست یافتید> . ما برای ایشان استدلال کردیم که برای دفاع از کشور باید از جایی دفاع و پدافند کنیم که نیروهایمان هر روز نگران حمله دشمن نباشند. امام فرمودند: < خُب اگر موضوع این است، تا جایی که اطمینان هست، پیش بروید و در این مسیر، هر تعداد از نیروهای دشمن یا خودی که کشته شود، مهم نیست. این حکمی است که خداوند آن را معین کرده است. البته، تنها نگرانی من این است که شما در جایی اقدام به پیش روی کنید که با مسئله دفاع ارتباطی نداشته باشد> .
این سخنان به سه ماه پیش مربوط بود، اما بعد که مسائل دیگری، مانند توطئه جدید صدام (که بعد خدمت برادرها توضیح می دهم) اتفاق افتاد، امام اصرار داشتند تا پیش از اینکه امریکا و صدام آمادگی لازم را در این زمینه به دست آورند، ما حرف نهایی خود را در منطقه و دنیا بزنیم؛ بنابراین ، باید با تفکر با همه حتی با عراق صادقانه برخورد می کردیم. به همین دلیل، امام در آخرین صحبتهایشان (پس از فتح خرمشهر) نگفتند که ما صلح نمی کنیم. بلکه پس از اثبات جنون و تناقض گویی صدام، در پایان صحبت هایشان گفتند که به هر حال، هیئتی به عنوان میانجی در نظر گرفته شود که مورد قبول دو طرف باشد و این نخستین باری بود که امام این حرف را عنوان می کردند. شاید اگر هر ملت دیگری جای ما بود این قدر صادقانه با دشمن خودش برخورد نمی کرد و ما با تمام دنیا از روی صداقت برخورد کردیم. حال نتیجه این صداقت چه شد؟ دنیای وابسته به امریکا و صهیونیستها با حمایت از عراق می خواهند ما را تمسخر کنند. سه بار هیئتهای میانجیگری و صلح به آقای [آیت الله] خامنه ای نامه نوشتند و از ایشان درخواست کردند که ایشان و صدام برای مذاکره به عربستان سفر کنند. در واقع ، آنها با این اقدامات تأخیری قصد داشتند پیروزیهای ما را ضعیف جلوه دهند. همچنین، با توجه به ضعف اقتصادی ما، تصور می کردند که با هر شرطی که از سوی آنها گذاشته شود، موافقت خواهیم کرد و تسلیم آنها خواهیم شد. به همین دلیل، با گذشت زمان و اتلاف وقت از سوی آنها و نیز وقوع مسائل سیاسی و نظامی دیگر، بر انجام عملیات مُصر شدیم و با توکل به خدا و امیدواریم که امشب و فردا شب که شبهای قدرند و ملائکه خدا نازل می شوند، به پیروزیهایی بزرگ تر از فتح المبین و بیت المقدس دست یابیم و از این بن بست خارج شویم. اگر برادران به یاد داشته باشند، در جریان عملیات فتح المبین، که دشمن از منطقه شوش و رقابیه حمله کرد، همه ما (برادران ارتشی و سپاهی) تصور می کردیم دشمن از منطقه و زمان عملیات مطلع شده است و عملیات به بن بست رسیده است؛ بنابراین، در آغاز کردن عملیات تردید داشتیم. به همین منظور، تفألی به قرآن زدیم که این آیه آمد که : < وعدکم الله مغانم کثیره تاخذونها فعجل لکم هذه و کف ایدی الناس عنکم و لتکون آیه للمؤمنین و یهدیکم صراطاً مستقیما........ و هو الذی کف ایدیهم عنکم و ایدیکم عنهم ببطن مکه من بعد ان اظفرکم علیهم و کان الله بما تعملون بصیرا و خدا به شما غنیمتهای فراوان دیگری وعده داده که به زودی آنها را خواهید گرفت و این پیروزی را بر شما پیش انداخت و دستهای مردم را از شما کوتاه کرد تا بر مؤمنان نشانه ای باشد و شما را به راه راست هدایت کند. ... و اوست همان کسی که در دل مکه پس از پیروز کردن شما بر آنان دستهای آنان را از شما و دستهای شما را از ایشان کوتاه گردانید و خدا بر آنچه می کنید همواره بینا است> . راه را روشن کرد. از مضمون آیه مزبور به این نتیجه رسیدیم که خداوند بر شما عجله دارد که این کار را انجام دهید و این غنیمتهایی که به دست می آید، چندان مهم نیست، در عملیاتها و جنگهای بعدی، که با تعبیر فتح مکه و فتح خیبر آمده بود، به این نکته اشاره داشت که در آنها، غنائم بسیار زیادی به دستتان می آید که نمی توانید آنها را محاسبه کنید. آیات خداوند چنان قوتی داشت که توانایی درک آن از عهده ما خارج بود، در حالی که در جریان کار بودیم و از جزئیات اطلاع داشتیم، اصلاً باورمان نمی شد که امداد الهی این قدر نزدیک باشد. به هر حال، با این پشتوانه به خداوند توکل کردیم و عملیات انجام شد و نتیجه آن شد که دیدیم. اکنون، نیز به خدا و قدرت او امیدواریم و مطمئنیم که خداوند در ماه مبارک رمضان و این ایامِ پر برکت، برکات خودش را بر امت اسلامی نازل خواهد کرد.
در پاسخ به این پرسش که چرا باید به نبردمان ادامه بدهیم و استراتژی ما چیست؟ باید گفت، همان دلائلی که باعث شد در انجام عملیات تعجیل کنیم، می تواند به عنوان دلایل ادامه نبرد نیز عنوان شود.
نخستین دلیل ما توطئه جدیدی است که حدود ده تا پانزده روز پیش از اشغال جنوب لبنان از سوی اسرائیل، در منطقه آغاز شده است. الکساندر هیگ، وزیر خارجه امریکا، طی مصاحبه ای به صراحت اعلام کرد که امریکا تا دو هفته آینده سه مسئله را به سرعت حل خواهد کرد: 1) مشکل فلسطینیان؛ 2) رسیدن به نتایج قطعی در خلیج فارس؛ و 3) پایان جنگ ایران و عراق. این نکات در تمام دنیا نیز انعکاس پیدا کرد. برادران می توانند این مطلب را در روزنامه های آن زمان مشاهده کنند. وزیر خارجه امریکا با گستاخی گفت : < بله ما زورمان می رسد و می توانیم این سه مسئله را حل کنیم> . آنها در نخستین اقدام، به جنوب لبنان حمله کردند هدف از انجام این اقدام آن بود که نخست به دنیا بفهمانند امریکا هنوز از قدرت برتر در منطقه برخوردار است. در حقیقت، آنها می خواهند، بگویند که هرچند شما سفارت امریکا [لانه جاسوسی] را گرفتید و امریکا نتوانست هیچ غلطی بکند یا هواپیماهایشان در طبس سقوط کردند و در نهایت، نمایش نیروهای واکنش سریع ترس و وحشت هیچ کس را در پی نداشت ، اما این بار درسی به شما خواهیم داد که بفهمید امریکا هنوز زنده است. هدف دوم نجات صدام بود. امریکاییان در تحلیل شرایط منطقه و احتمال برتری ایران بر عراق که شدت نیز گرفته بود، به این نتیجه رسیدند که با اشغال جنوب لبنان از سوی صهیونیستها، امکان دستیابی به دو هدف وجود دارد. نخست اینکه، به دلیل حساسیت ایرانیان نسبت به اسرائیل، اراده آنها در جنگ علیه عراق تضعیف می شد و این راه نجاتی برای صدام برای فرار از شکستهای اخیر بود. در این ارتباط، نخست امریکاییان موفق شدند توجه ما را کاملاً به جنوب لبنان جلب کنند، به طوری که ما دو هفته اسیر تبلیغات کاذب برای حضور در جنوب لبنان بودیم، اما امام همچون همیشه به کمک مسئولان آمدند و گفتند، چه خبر است؟! شما مگر می توانید هم زمان در دو جبهه بجنگید، اینها توطئه است، ما باید نخست مسئله جنگ با عراق را حل کنیم و آن را به نتیجه برسانیم، نکند به خاطر اینکه گفته می شود ایرانیان انقلابی هستند، فریب بخوریم و جنگ خودمان را نیمه کاره رها کنیم. بله امام به این شکل وارد شدند و نیروهای مردمی را که حساسیتشان نسبت به جبهه های جنگ با عراق کاهش یافته بود، مجدداً به صحنه آوردند. واقعاً در دو هفته اخیر، تبلیغات بسیاری انجام شد تا ذهنها به سوی تجاوز صهیونیستها به جنوب لبنان منعطف شود. برادران ارتش [فرماندهان] کاملاً آگاه اند که علت آنکه در حال حاضر، تیپهای سپاه پاسداران، با کمبود نیرو در حد دو گردان روبه رو می باشند، به دلیل حساسیتی است که در مردم ما نسبت به اسرائیل ایجاد شده است.
هدف دوم، ایجاد شرایطی بود که در آن، ارتش عراق و صدام حسین بتوانند به شکل آبرومندانه ای عقب نشینی کنند؛ زیرا، صدام جنگی را علیه ملت ایران آغاز کرده بود که هیچ دلیل منطقی و محکمی برای آن نداشت؛ بنابراین، اگر حالا پس از 22 ماه جنگ بدون دلیل، با این همه تلفات و خسارت عقب نشینی می کرد، چگونه می توانست در برابر مردم و بازماندگان کشتگان جنگ پاسخ گو باشد؟ در حالی که نه تنها مردم عراق، بلکه ارتش این کشور نیز نسبت به شکستهای مفتضحانه آن معترض بودند. به همین دلیل، حمله اسرائیل به جنوب لبنان، بهانه خوبی برای عقب نشینی صدام بود.
در حال حاضر، صدام مدعی جنگ با اسرائیل شده است و خواستار آن است که سازمان ملل متحد به عنوان میانجی میان عراق و ایران قرار گیرد تا ارتش عراق به جنگ با اسرائیل برود. در واقع ، آنها با این روش قصد دارند پوششی برای شکستهای عراق در مقابل ایران ایجاد کنند و خیلی آبرومندانه صدام را به عقب کشیده و نجات دهند، در حالی که تکلیف تجاوز صدام به ایران مشخص نشده و ما باید سالها پشت مرزهای خشکی بمانیم و جنگ نیز همچنان به قوت خود باقی بماند و هیچ قطع نامه ای نیز بین ما و عراق به امضا نرسد تا حداقل وضعیت ما روشن شود. در چنین شرایطی، آنها قطعاً به سراغ ما خواهند آمد. در حال حاضر، تانکهای تی 72 روسی در کنار ریالهای عربستان سعودی و دلارهای امریکایی جنگ را علیه ما اداره می کنند؛ بنابراین ، اگر ما کنار مرزها بمانیم و تکلیف جنگ نیز مشخص نشود و نیروهای ما نیز فرسوده گردند، آنها به محض یافتن فرصت، مجدداً به ما حمله خواهند کرد؛ زیرا ، دشمن جمهوری اسلامی هستند. آنها از اینکه اسلام اعتبار پیدا کند، می ترسند.
به هر حال، اینکه ما را در کنار هشتصد کیلومتر مرز نگه دارند، توطئه ای است که شاید چهار تا پنج سال طول بکشد، که محکومیت سازمان ملل نیز نمی تواند مؤثر واقع شود، همان طور که اکنون نیز، با تجاوز اسرائیل به لبنان چه کرده اند، چرا در مقابل کشتار مسلمانان در جنوب لبنان سکوت می کنند. همین سازمان ملل، نه تنها در مقابل کشتار فلسطینیان بی تفاوت است، بلکه در مقابل کشتار مسلمانان و مسیحیان جنوب لبنان نیز، ساکت مانده است، تازه از اسرائیل، سپاس گزاری نیز می کند که به داخل بیروت نرفته است. با این وضعیت می توان برای روشن شدن تکلیف جنگ ، به سازمان ملل و قطع نامه های آن امیدوار بود.
ما باید به خودمان متکی باشیم و توطئه ای را که برای ما چیده اند، خنثی کنیم. دلیل ادامه نبرد ما نیز همین است. از آنجا که دشمن هر لحظه برای ما نقشه می کشد، ما نمی توانیم کشورمان را به سمت آبادانی و توسعه حرکت دهیم. باید نخست ، تکلیف نبردمان را مشخص کنیم. دلیل دوم ادامه جنگ، حکم شرع است که بر هر فرد مسلمانی، دفاع را واجب کرده است. در حال حاضر، هر روز خرمشهر و آبادان را با خمپاره و توپ هدف قرار می دهند. پالایشگاه آبادان، که برای ما بسیار اهمیت دارد، دائم زیر توپهای دشمن است و ما هر روز در این شهرها متحمل تلفات زیادی می شویم. خب، این ملت فداکار تا چه زمان باید این وضع را تحمل کند. ما تا چه زمانی باید دست روی دست بگذاریم و شاهد اصابت خمپاره، توپ و موشک به شهرهای مرزیمان و شهید و مجروح شدن عزیزانمان باشیم. ما واقعاً قصد ادامه جنگ را نداشتیم و صادقانه با قضیه برخورد کردیم، اما دیدیم که اینها حتی حاضر نیستند، کمترین خواسته های ما را تأمین کنند و اصلاً به حرف ما گوش نمی دهند و تنها حرف خودشان را می زنند. بدین ترتیب، مجبوریم برای دفاع از کشور و مردم ایران به دفاع خود ادامه دهیم. دلیل دوم ما برای ادامه جنگ، در همه دنیا پذیرفته شده است. اگر دنیا نقشه ایران و عراق را نگاه کند، خواهد دید که عراق هر لحظه می تواند خرمشهر و آبادان را اشغال کند.
دلیل سوم این است که باید متجاوز را تنبیه کنیم تا دیگر نه او و نه هیچ کشور دیگری جرئت نکند به ما حمله کند. یک زمانی می گفتند ایرانیها می خواهند به تمام کشورهای منطقه تجاوز و همه رژیم های منطقه را سرنگون کنند، اما ما اعلا م کردیم که ما این قصد را نداریم و با همه کشورها دوست هستیم و تنها با متجاوزان می جنگیم، هر کس به کشورمان یا به کشورهای اسلامی تجاوز کند، ما با او می جنگیم. البته، امر به معروف و نهی از منکر برای راهنمایی و هدایت کشورهای مسلمان، موضوعی عادی و طبیعی است که در قالب فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی انجام می شود، اما این بدان معنا نیست که ما قصد داریم به کشورهای همسایه و منطقه چریک بفرستیم و حکومت تمامی کشورها را سرنگون کنیم و از بین ببریم. واقعاً ما قصد نداریم چنین سیاستی را در مقابل کشورهای دیگر به کار بگیریم، اما برای اینکه بتوانیم کشور خودمان را حفظ کنیم، مجبوریم که اقدامات آمادگی دفاعی را انجام بدهیم. این حرف بدین معناست که مانند زمان پیامبر(ص) خودمان را آماده کنیم و این آمادگی و قدرت را به نمایش بگذاریم. بسیاری از جنگهای پیامبر(ص) با اینکه ایشان حکم به جهاد ابتدایی می دادند، به درگیری منجر نمی شد. ایشان در مواجهه با دشمن، نیروهای اسلام را در مواضع استراتژیک مستقر می کردند؛ بنابراین، هنگامی که دشمن قدرت و آمادگی لشکریان اسلام را می دید، از تجاوز منصرف می شد و با نامه یا پیمان به شرایط مورد نظر پیامبر(ص) تن می داد. با توجه به این الگو ما واقعاً قصد تجاوز به هیچ کشوری را نداریم و تنها می خواهیم اعتباری کسب کنیم که کشور دیگری به فکر تجاوز به کشور ما نباشد. حال اگر بی تفاوت از کنار تجاوز عراق عبور کنیم، در آینده، هر کشور دیگری نیز به خود جرئت خواهد داد تا ما را هدف تجاوز قرار دهد. ما باید این اعتبار را ایجاد کنیم. حالا این پرسش مطرح است که این اعتبار چگونه ایجاد و حفظ می شود؟ اگر دشمن ما را هدف حمله قرار دهد، 22 ماه شهرهای مهم ما را اشغال کند، مردم را از خانه و کاشانه شان آواره نماید و این همه جنایت را مرتکب شود و ما بی تفاوت از کنار آن عبور کنیم، این اعتبار حفظ خواهد شد؟! اگر ما دشمن و متجاوز را تنبیه نکنیم، فردا دیگر همسایگان ما ترکیه و پاکستان با دو تیپ کشور ما را هدف حمله قرار می دهند، آن هم با این استدلال که عراق 22 ماه در این کشور تاخت و کسی مانع آن نشد؛ بنابراین، ما نیز می توانیم این گونه کنیم، اگر متجاوز را تنبیه نکنیم همه نسبت به خاک ما طمع خواهند داشت.
به امید خدا و با توکل به او، ما باید متجاوز را به گونه ای تنبیه کنیم که حتی اگر زمانی امریکا و ناتو ترکیه را علیه ما تحریک کردند رهبران ترکیه صدام را مایه عبرت خود قرار دهند. ما باید این قدرت و اعتبار را با تنبیه متجاوز کسب کنیم، در غیر این صورت با مشکل روبه رو خواهیم شد. مگر چند لشکر را برای پوشش تمامی مرزها در اختیار داریم، به طوری که فردا، شوروی نسبت به ما طمع نکند، همین حالا هم نیروهای افغانستان گاهی مرزهای ما را هدف تجاوز قرار می دهند. در واقع ، آنها غیر مستقیم می خواهند بگویند که اگر شما به عراق وارد شدید ما نیز می توانیم از این سمت اقدام کنیم.
در هر حال، ما به دلایل زیر مجبوریم به نبردمان ادامه بدهیم:
1) خنثی کردن توطئه امریکا در منطقه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از سرکوب مبارزات مردم فلسطین؛
2) تداوم شکستهای صدام و تنبیه متجاوزان؛
3) ایجاد بازدارندگی برای جلوگیری از تجاوزهای بعدی به کشور؛
4) نجات شهرهای مرزی همچون خرمشهر و آبادان از دید و تیر ارتش عراق؛
5) مجبور کردن دنیا به پذیرش خواسته های به حق جمهوری اسلامی ایران که حداقل آن تنبیه متجاوز است؛ و
6) جلوگیری از پیدایش وضعیت نه جنگ و نه صلح، برای ادامه فعالیتهای عادی کشور.
با این دلایل ما باید به نبردمان با دشمن ادامه دهیم تا شرایط مورد نظر تأمین شود.