به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام طی مقاله ای تحت عنوان «روش توسعه تجربی نیروهای مسلح در جنگ با عراق» در فصلنامه نگین ایران ، به تشریح روش شناسی اصول و تفکرات نظامی دوران دفاع مقدس پرداخته است.
مقدمه
ایران در ابتدای نبرد با دو مشکل اصلی مواجه شد، چگونگی آزادسازی سرزمینها و پایان دادن به جنگ، دو مسئله اصلی پیش روی دولتمردان و فرماندهان ایران بود. علت پیدا شدن این دو مسئله، زمینگیر شدن نیروهای مسلح ایران و شکست خوردن تمامی اندیشههای دفاعی و آموزههای کلاسیکی و چریکی مرسوم و متعارف علمی جهان در جبهه ایران در سال اول جنگ بود. روش توسعه تجربی که منجر به حل این دو مسئله شد را در این مقاله توضیح داده و سپس نتایج این روش و تحولاتی که در این روش به وجود آمد را بیان نمودهایم. نهایتاً به یک آسیبشناسی روش تحقیق در ایران اشاره کردهایم که بیش از آنکه به روش توسعه تجربی تکیه شود، به روش تحقیق علمی متکی بر فرضیه و نظریهسازی و سپس آزمون آن توجه میشود.
1-مسئله اصلی دفاع
با حمله عراق بخشهای وسیعی از پنج استان ایران اشغال شد. تمامی مرز 1300 کیلومتری غرب ایران فرو ریخت و 5/2 میلیون نفر آواره شدند. اگر چه نیروهای مسلح ایران توانستند دشمن را از دستیابی به برخی اهداف ناکام گردانند ولی ارتش عراق توانست موفقیت قابل توجهی را در جنگ با ایران کسب کند. تلاشهای دفاعی نیروهای مسلح ایران در سال اول جنگ با شکست مواجه شد. شکست ایران، فرو ریختن دفاع مرزی و اشغال سرزمینهای ایران موجب شد که دو "سؤال و خواسته" اصلی در جبهه ایران شکل گیرد. دو سؤال چگونگی آزادسازی سرزمینها و چگونگی پایان دادن به جنگ، مدیریت و رهبری سیاسی و نظامی ایران را به چالش میکشاند. در جبهه ایران سه نوع تفکر و اندیشه دفاعی شکل گرفت که هر کدام از آنها در سال اول نبرد به آزمایش گذاشته شدند. هر سه تفکر و اندیشه تلاش کردند که با انجام عملیاتهایی، پاسخ دو مسئله فوق را بیابند.
نیروهای مسلح ایران به فرماندهی آقای بنیصدر که نماد تفکر کلاسیکی را یدک میکشید طی پنج ماه اول جنگ چهار حمله بزرگ انجام دادند که تماماً با شکست مواجه شد. در کنار این عملیاتهای بزرگ، عملیاتهای چریکی به رهبری شهید چمران در جبهههای ایران به خصوص در منطقه جنوب صورت گرفت ولی اثری جز انهدام برخی از امکانات و تجهیزات دشمن و یا تلفات انسانی بر عراق، نتیجه دیگری در بر نداشت. در کنار دو اقدام فوق، عملیاتهای محدود و شبانهای صورت گرفت که در نوع خود حد فاصل اندیشههای کلاسیکی و چریکی طبقهبندی میشود. تلاش آنها هم اگر چه به انهدام دشمن منجر میشد ولی موجب آزادسازی سرزمینها نمیگردید و تنها در دو عملیات "تپههای الله اکبر" و "فرماندهی کل قوا" منجر به آزادسازی قطعات بسیار کوچکی از سرزمین اصلی شد. هر سه گروه در پاسخ دادن به دو سؤال فوق ناتوان ماندند.
آقای بنیصدر و دوستانش با تکیه بر اندیشه دفاع کلاسیکی و به کار بردن اصول و قواعد رزمی غربی، هیچ نوع موفقیتی را در دفاع و حفظ مرزها، آزادسازی سرزمینها و پایان دادن به جنگ کسب نکردند. ستاد جنگهای نامنظم به فرماندهی شهید بزرگوار چمران که بر محور اندیشه جنگ چریکی - که عمدتاً از آموزههای جنگهای چریکی در جنوب لبنان و فلسطین و همچنین اندیشههای چریکهای آمریکای جنوبی به دست آمده - بود، در حد ضربه زدن به دشمن و انهدام نفرات و تجهیزات موفقیتهایی به دست آورد ولی نتوانست برای دو مسئله فوق پاسخی ارائه دهد. موفقترین گروه دفاعی گروههای رزمی خودجوشی بودند که در بخشهای مختلف جنگ سازمان یافته بودند و به صورت تیمهای رزمی پنجاه تا صد نفری ضمن پدافند از شهرها، حملات شبانهای را برای انهدام دشمن و گرفتن اسیر انجام میدادند. در تمامی این حملات محدود، فقط در دو عملیات توانستند قطعاتی از سرزمین اصلی را هم آزاد کنند. عملیات تپههای الله اکبر در شمال سوسنگرد و عملیات فرماندهی کل قوا در جبهه دارخوین ضمن انهدام نفرات و تجهیزاتی از دشمن توانستند قطعات کوچکی از سرزمینهای اشغالی را هم آزاد کنند. ولی طراحان و فرماندهان این نوع تفکر هم معتقد بودند که با این شیوه، نبرد سالها طول خواهد کشید تا سرزمین اشغالی آزاد شود و جنگ پایان یابد.
ناکامیهای فوق موجب شد که دو سؤال فوق تبدیل به "مسئله لاینحل" بشود و لذا هر دو مسئله اصلی جنگ به عنوان دو هدفی که باید به آن دست یافت، مطرح میشود:
1) آزادسازی سرزمینها و بازگشت به مرزهای بینالمللی چگونه صورت گیرد؟
2) پایان دادن به جنگ و دستیابی به صلح و امنیت پایدار چگونه تحقق یابد؟
بدیهی بود که اگر تمامی سرزمینها هم آزاد میشد، اختلافات اصلی دو طرف به پایان نمیرسید و جنگ پایان نمییافت. حداقل شرایط پایان جنگ این بود که مرزهای بینالمللی و قرارداد 1975 را دولت عراق به رسمیت بشناسد و کمیتههای بینالمللی برای خسارت و تعیین متجاوز تشکیل شود. ولی اگر دولت عراق و حامیان آن بعد از آزادسازی سرزمین به این شرایط تن در نمیدادند جنگ حتی در شکل آتشبس - درست موقعیتی که پس از آزادسازی خرمشهر و رسیدن به مرزهای جنوبی اتفاق افتاد و دولت عراق و شورای امنیت سازمان ملل از پذیرفتن شرایط ایران برای پایان دادن به جنگ خودداری کردند - ادامه مییافت.
2- روش توسعه تجربی
با توجه به اینکه همه توان دفاعی و رزمی ایران زمینگیر شده و در حملات هجومی نیز خساراتی را متحمل شده بود و همچنین تمامی افکار و اندیشههای دفاعی مرسوم و شناخته شده - اعم از تفکر کلاسیکی و چریکی و عملیاتهای محدود شبانه - ناکام شده بود و یا قادر به پاسخ دادن به دو مسئله فوق نبود. هر گاه سؤالات تحقیق را نتوان با کمک اندیشهها و دانشهای متعارف جواب داد، سؤالات تبدیل به مسئله(problem) میشوند و باید با خلاقیت، نوعآوری، تولید نظریات و دانش و دانایی جدید دفاعی آن مسائل را حل کرد. بر همین اساس مدیریت و فرماندهی جدید جنگ که از سال دوم جنگ، اداره جبههها را بر عهده گرفته بود ، به دنبال یک روش تحقیق میگشت که به کمک آن، دانش دفاعی جدیدی را تولید کند و به مسائل دوگانه فوق پاسخ بدهد. آنها اولاً باید برنامهای برای احیای توان دفاعی ایران تهیه میکردند که نه تنها از حالت دفاعی خارج شود و آزاد گردد، بلکه توان رو به فرسایش ایران - که به دلیل تحریم نظامی و اقتصادی روز به روز کاهش مییافت - را بازسازی کنند. از طرف دیگر ضمن احیای توان دفاعی و رزمی ایران، آن را توسعه و گسترش دهند تا بتوانند تمامی سرزمینها را آزاد و جنگ را پایان دهند. لذا در بعد توان دفاعی با سه مسئله روبهرو بودیم:
1 -آزاد کردن توان رزمی ایران که زمینگیر شده بود.
2- بازسازی و تدارک کردن توان رزمی موجود.
3 -گسترش توان رزمی ایران از طریق خلق تواناییهای جدید.
ثانیاً در کنار احیا و توسعه توان رزمی ایران، دستیابی به دکترین عملیاتی و اصول و قواعد رزمی که قادر باشد عملیاتهای ایران را اولاً از سطح خرد به سطح کلان گسترش دهد و ثانیاً آنها را موفق و پیروز بگرداند، اهداف عملیاتی را شکل میداد که روش جدید باید به آنها میرسید.
حل مسائل فوق چه در بعد توان رزمی و چه در بعد طراحی عملیاتی به یک روش تحقیق کاملاً جدیدی نیاز داشت. این روش جدید بر اساس "توسعه تجربی" بر محور "یادگیری" شکل گرفت. و ضمن آنکه دانش دفاعی فرماندهان و مدیران را افزایش میداد، مهارتهای عملیاتی و رزمی آنها را هم توسعه میداد. ما در حل مسائل دفاعی جنگ هم نیاز به گسترش دانش دفاعی و هم نیاز به گسترش مهارتهای دفاعی داشتیم.
از آنجایی که دانش دفاعی مرسوم و متعارف کلاسیکی و چریکی نتوانسته بود به مسائل جنگ پاسخ دهد، تولید یک دانش دفاعی جدید و کسب مهارتهای متناسب با آن صرفاً از دل تجارب موفق سال اول نبرد ممکن بود و صورت گرفت.
اما تجمیع تجارب پراکنده و خرد و درک علمی و توسعه آنها به سطح بالاتر، نیاز به یک اندیشه دفاعی داشت که قادر به اقدامات فوق باشد. لذا ما نیاز به یک پارادیم دفاعی داشتیم که بتواند:
1 -درک و تفسیر تجارب دفاعی را انجام دهد.
2- جمعآوری تجارب و تلفیق آنان را شکل دهد.
3- تجارب را اصلاح و گسترش دهد و نوآوریهای جدید عملیاتی را ممکن سازد.
در حقیقت ما نیازمند یک چارچوب فکری بودیم که بتوانیم تجارب و توسعه آنها را ساماندهی و نظاممند نماییم.
2 - 1- اندیشه دفاعی، انقلابی
اندیشه دفاعی کلاسیک که عموماً بر آموزههای علمی و تجربی ارتشهای غربی و شرقی در جنگهای قرن بیستم و دانشمندان علوم دفاعی شکل گرفته بود به دو قالب امریکایی و شوروی درآمده بود. اگر چه نسخههای انگلیسی و فرانسوی تفاوتهایی با آنها داشتند ولی در اصول و مبانی به یکدیگر نزدیک بودند.
این تفکر که در جبهه ایران در سال اول جنگ آزمایش شد و شکست خورد، بر محور فنآوری، انضباط و تکنیک استوار بود.
اندیشه چریکی که در جبههها آزمایش شد و از پاسخ به مسائل اصلی جنگ ناکام ماند عمدتاً بر محور ترجیح فکر و اندیشه بر فنآوری بود.
ما به تبیین اندیشه دفاعی، انقلابی که عمدتاً بر محور اندیشه و ایمان - و یا باور - و در اولویت سوم و با فاصلهای از این دو، فنآوری استوار بود میپردازیم. اندیشه دفاعی، انقلابی معتقد بود که نتیجه نبرد در عرصه فکر و ایمان تعیین خواهد شد. به همین دلیل "خلاقیت و نوآوری" در کنار "برادری، خداپرستی و تقوی" عناصر اصلی نبرد را شکل دادند.
در اندیشه دفاعی، انقلابی هیچ عملیاتی نباید تکراری صورت میگرفت و هیچ تاکتیکی نباید مثل گذشته میبود.انعطافپذیری و تغییرات مداوم از محورهای اصلی شیوههای رزم، طراحی عملیات، تهیه تدارکات و پشتیبانیها میبود.
وقتی توان کمّی مقابله با دشمن را نداشتیم، زمین نبرد را تغییر میدادیم که متناسب با توان ما و ناسازگار با توان ارتش عراق باشد. یعنی او را از دشتها به باتلاقها میکشاندیم و موازنه قوای خود را بدون رشد کمی در نیروها و تجهیزات بر او برتری میدادیم.
2- 2- روش توسعه تجربی شهید باقری
این روش را به نام شهید باقری که از متخصصین و سازندگان این روش بوده نام گذاشتهایم.این روش مبتنی بر مستندسازی، گسترش تجربی و توسعه دانایی استوار میباشد.
- روش توسعه تجربی بر چهار پایه زیر استوار است:
1- مستندسازی شفاهی
2- انتخاب، تلفیق و توسعه تجارب موفق
3 -تعامل چالشی در طراحی عملیاتی
4 -یادگیری عینی به جای آموزشهای کلاسیک
1 )مستندسازی شفاهی
الف: فرماندهی و فرماندهان جبهه هر عملیاتی را که انجام میدادند:
1- 1- در یک جلسه مشترک جزئیات طرح خود را توضیح میدادند و یگانهای نزدیک و مجاور اطلاعات تکمیلی را برای او بیان میکردند.
1- 2 -علل بخشهای موفقیتآمیز را توضیح میدادند و به بحث میگذاشتند.
1- 3 -علل عدم موفقیتها را به بحث میگذاشتند.
1-4-فرماندهی در رابطه با هر عملیات جمعبندی نهایی را اعلام میکرد که پایه تصمیمات بعدی میشد.
ب: فرماندهی و فرماندهان جبهه هر عملیاتی را که میخواستند انجام دهند:
2- 1-مکان نبرد، تقسیم کار و طرح مانور هر یگان را در یک جلسه مشترک به بحث میگذاشتند و نظرات خود را طرح میکردند و به یک توافق جمعی در مورد کل عملیات و طرح مانور هر یگان میرسیدند.
2) انتخاب، تلفیق و توسعه تجارب
تجارب به دست آمده را ابتدا در سطح بزرگتر به طرح عملیاتی تبدیل و سپس اجرا میکردیم. در توسعه تجارب ناگزیر به سه امر میشدیم:
الف: تلفیق تجربی: تجارب به دست آمده در سطح خرد، زمانی میتوانستند در سطح کلان به کار روند که با یکدیگر تلفیق شوند و جنبههای تکراری آنها حذف و ناسازگاریها، هماهنگ شوند.
ب: گسترش تجربی: تجارب به دست آمده در سطح خرد برای به کارگیری در سطح کلان نیازمند توسعه در هر سه بعد هدف، توان و تدبیر بودند.
ج: نوآوری و خلاقیت: تغییر تجربی هم برای غافلگیری دشمن و هم برای بهبود نتایج امری ضروری بود. لذا تجارب گذشته را همیشه با درصدی از تغییر بهکار میگرفتیم.
به همین دلیل نه تنها فعالیتهای جدید به تجارب گذشته اضافه میگشت، تکرار تجارب موفق هم معمولاً با نوآوریهایی در سطح تاکتیک، عملیات و تکنیک همراه بود.
3) تعامل چالشی در طراحی عملیاتی
شیوه تصمیمگیری به صورت تعاملی بود، یعنی ردههای بالاتر در طراحی عملیاتی ردههای پایینتر مشارکت و دخالت میکردند و ردههای پایینتر را در تصمیمگیریهای خود دخالت میدادند و همیشه این رفتار را با چالش همراه میکردند تا به حداکثر اقناع برسند.
به همین دلیل در رابطه با هر تصمیمگیری، جلسات طولانی تشکیل میشد.
4) یادگیری عینی به جای آموزشهای کلاسیک
در اداره صحنه جنگ و عملیاتها تمامی جلسات، تصمیمگیریها و تعاملات به نحوی انجام میشد که نوعی کلاس آموزشی هم باشد و لذا تمام کسانی که تبدیل به فرماندهان، مدیران و کارشناسان جنگ شدند حتی یک روز هم کلاس آموزشی را در هیچ دانشگاه جنگ طی نکردند؛ بلکه از طریق روش یادگیری ضمن عمل به توانایی لازم رسیدند.
3- تجارب پایه
شهید باقری در چارچوب اندیشه دفاعی، انقلابی و روش توسعه تجربی چند تجربه ذیقیمت سال اول جنگ را به عنوان پایه، مستندسازی کرده و سپس توسعه داد. این تجربهها عبارتاند از:
1- خطشکنی: ما در سال اول جنگ روش نزدیک شدن به دشمن و نفوذ به خط مقدم و پاکسازی خط مقدم را یاد گرفتیم ولی حداکثر در حد یک گردان عمل کرده بودیم. این اقدامات عموماً منجر به گرفتن اسیر و تخلیه آنها میشد. فقط در دو نقطه مثل تپههای الله اکبر و عملیات دارخوین - "فرماندهی کل قوا" - توانستیم زمینهای محدودی را که تصرف کردیم، نگهداری هم نماییم.
2 -عملیات در شب: در شب نه تنها به راحتی میتوانستیم به دشمن نزدیک شویم، بلکه مهمترین نقطه برتری او را که "دید و تیر" بود نیز خنثی میکردیم. در چندین عملیات کوچک و محدود که در شب انجام شده بود، برتری خود را بر دشمن تجربه کرده بودیم.
3- عدم تقارن: در عمل یاد گرفته بودیم که هر چه به سوی برابری و یکسانی تجهیزات، آموزشها، طراحیهای عملیاتی و روشهای رزمی پیش برویم با شکست مواجه میشویم - شکست تفکر کلاسیکی - و هر چه به صورت نایکسانی، ناشناختگی و پیچیدگی حرکت کنیم، برتری خواهیم یافت.
4-خود فرماندهی کنترلی: به تجربه ثابت شده بود که هر چه نیروها قدرت تصمیمگیری بیشتری داشته باشند بهتر و دقیقتر عمل میکنند. لذا برای آنکه خود فرماندهی موجب ناهماهنگی در حرکت جمعی نشود، همه چیز قبل از عملیات با افراد به توافق و اقناع رسیده میشد و طرح عملیاتی آن قدر مرور میشد که گویی آموزش داده میشد. لذا خود فرماندهی، یک نوع کنترل از قبل بود و در صحنه نبرد، حداقل ارتباط با ردههای بالاتر حاصل میشد.
5- داوطلبی: هر چه نیروها با انگیزهتر و داوطلبانهتر به صحنه آمده بودند و یا در گروه آرایش میگرفتند، بهتر میجنگیدند.
6- استفاده از تجهیزات و مهمات دشمن: به دلیل کمبود تجهیزات و مهمات در جبهه ایران، هر چه نیروهای ما با تجهیزات دشمن آشناتر و آموزش دیدهتر بودند در صحنه نبرد، موفقتر بوده و پویایی بیشتری را حفظ میکردند.
7 -ترکیب و ادغام گردانی نیروهای سپاه و ارتش در هجوم و حملات آفندی
4 -دکترین بهمن
برای اینکه سرزمینها را آزاد کنیم و جنگ را پایان بدهیم میبایست دست به عملیات بزرگ میزدیم و همزمان، سازمان رزم و توان دفاعی را گسترش میدادیم. برای این کار میبایستی تجارب فوق که در سطوح بسیار خرد به دست آمده بود، ابتدا مستندسازی میشد و سپس تعمیم پیدا میکرد و در سطوح بزرگتری به کار گرفته میشد و در مرحله بعد تلفیق آنها به یکدیگر نیز باید صورت میگرفت و در نهایت عناصر جدیدی مثل پیشروی در عمق پس از خطشکنی و استقرار در اهداف به دست آمده و حفظ سرزمینهای آزاد شده نیز باید به آنها اضافه میشد، لذا:
1- تعمیم تجارب از سطوح خرد به سطوح کلان و یا از سطح گردان به سطوح تیپ، لشکر و سپاه
2- تلفیق تجارب فوق با یکدیگر در سطوح بالاتر
3 -اضافه کردن بخشهای عملیاتی و لجستیکی جدید به تجارب قدیم
4- نوآوری و خلاقیت برای حفظ غافلگیری و بهبود نتایج
ما برای رسیدن به اهداف فوق از "دکترین بهمن" استفاده کردیم که معنای آن این بود که عملیات از یک نقطه و در یک سطح محدود شروع میشد ولی به مرور گستردهتر و هم سریعتر میشد، به طوریکه نه تنها دور عملیات را کاملاً حفظ میکردیم بلکه دشمن هم تعادل و کنترل خود را در این روند جدید از دست میداد. اصول این دکترین عبارتاند از:
1- طراحی عملیاتی پیوسته و آمادهسازی تواناییها
2- یک گام عملیات و یک گام سازماندهی و افزایش توان
3- سرعت در کسب برتریهای اطلاعاتی، رزمی، لجستیکی و مهندسی رزمی
4- یکپارچگی فکری و اعتقادی - سیاسی، عملیات،- ایمانی و اطلاعاتی -
5- مدیریت تعاملی
نتیجه دکترین فوق چنین شد که از ابتدای سال دوم جنگ اولین عملیات ایران، به نام ثامن الائمه(ع) با حضور 5000 نفر رزمنده به موفقیت رسید. پس از موفقیت این عملیات، فرماندهی جنگ - که با آمدن برادرمان صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، تبدیل به یک فرماندهی مشترک سپاه و ارتش شد و کل جنگ را من و ایشان اداره کردیم - چهارده طرح عملیاتی را تهیه و در یک جلسه شورای عالی دفاع با ذکر کلیات و خیلی مجمل به تصویب رساندیم و سپس آنها را یکی پس از دیگری عمل کردیم. نتیجه آن عملیاتها عمدتاً همراه با پیروزی بود. نتیجه عملیاتها در جدول زیر آمده است:
5- دوران ناکامی: اندیشه دفاعی، انقلابی توانست با روش توسعه تجربی و به کارگیری "دکترین بهمن" طی کمتر از یک سال، یک شکست قطعی را به یک پیروزی قطعی تبدیل نماید و سرزمینهای اشغالی را آزاد کند ولی پایان جنگ که دومین مسئله دفاع مقدس بود بنابر دلایلی که در زیر به آنها اشاره میشود با مشکل مواجه و ناکام شد. ایران در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر یک که یک سال طول کشید با ناکامیهای پی در پی مواجه شد.
در حقیقت اصل پایایی مدل و الگوی رزمی که در اثر توسعه تجربی به دست آمده بود زیر سؤال رفت. بدین صورت که نتایجی که بارها با موفقیت به دست آمده بود چرا دیگر تکرار نشد؟ و چه کار باید میشد تا ماشین جنگی ایران راه بیفتد؟ ما به مطالعه پرداختیم و به سه علت رسیدیم:
الف: ناهماهنگی:
دو شکاف اصلی در ادامه جنگ به وجود آمده بود:
اولاً بین گروه سیاسی جنگ با حضرت امام و گروه نظامی اختلاف افتاد. گروه سیاسی که امکانات کشور و دیپلماسی را در اختیار داشت معتقد شد که استراتژی باید سیاسی باشد و عمر استراتژی نظامی به پایان رسیده و لذا دیپلماسی، محور شد و جنگ عمدتاً در حد یک عملیات برای پشتیبانی از دیپلماسی محدود شد. شکاف دوم بین گروه کلاسیکی جنگ با گروه انقلابی پیش آمد. گروه کلاسیکی معتقد شدند که فرماندهی جنگ باید به ارتش داده شود و دوران فرماندهی مشترک به پایان رسیده است. البته شکاف دوم باعث شد که گروه سیاسی کمکم اختیارات جدیدی بگیرند و در بخش نظامی هم دخالت بیشتری بکنند . لذا گروه سیاسی علاوه بر اینکه اقتصاد و بودجه جنگ و دیپلماسی را در اختیار داشت به عنوان هماهنگ کننده ارتش و سپاه و در اواخر جنگ هم به عنوان فرماندهی جنگ نقش پیدا کرد و لذا محدودیتهای سیاسی خود را در جنگ اعمال کردند.
ب: تغییر استراتژی صدام
ارتش عراق به محض آنکه در سرزمین خود مستقر شد، از پذیرفتن مرزهایی بینالمللی خودداری کرد و به یک پدافند آهنین و با سرعت فوقالعادهای دست زد و تواناییهای خود را با توجه به افزایش تهدید ایران در منطقه و کمک گرفتن از قدرتهای منطقهای و بینالمللی، افزایش داد. و روز به روز موازنه قوا را به نفع خود تغییر میداد.
ج: تغییر آرایش دفاعی
با استقرار نیروهای ارتش عراق در داخل مرزها، آرایش دفاعی آنها به نحوی انجام شد که از هر نوع جناح دادن به ایران پرهیز کند و بسیاری از معایب تاکتیکی در استقرار نیروهای خود را مرتفع کرد. در حالیکه آنها در زمانی که در داخل خاک ایران بودند هم به نیروهای ایران جناح داده بوده و هم نواقص تاکتیکی زیادی داشتند.
6 -دوران مجدد رونق جبهه ایران: پس از آنکه ناکامیهای به وجود آمده در جنگ، مجدداً نبرد را به بنبست کشاند، پیشنهادات جدیدی را برای عبور از این بنبست مطرح کردیم. در حقیقت "دکترین بهمن" را با اصلاحات زیر ترمیم کردیم:
1- اصل یکپارچگی را با کوچک شدن خود ترمیم کردیم: یعنی قرار شد که ارتش جداگانه و مستقل و با فرماندهی خود عمل کند و سپاه هم بر اساس آموزهها و اندیشه دفاعی خود عمل نماید. اگرچه با این عمل، طراحی توانایی رزمی ایران کاهش مییافت و تبعاتی در دراز مدت گریبانگیر جبهه ایران میشد ولی هیچ راه چارهای در کوتاه مدت برای راهاندازی مجدد ماشین تهاجمی ایران و عبور از بنبست پیش آمده نداشتیم.
2- زمینهای نبرد را عوض کردیم و
3- از یک استراتژی تلفیقی سیاسی و نظامی بهره بردیم.
بعد از این تغییرات عملیاتهای موفق والفجر8، کربلای5 و والفجر10 را طی دو سال انجام دادیم. در حقیقت یک بار دیگر از دل تجربه و با کمک اندیشه دفاعی، انقلابی موج دیگری از پیروزیهای نظامی نصیب ایران شد.
در حالیکه کلیه عملیاتهایی که ارتش - از زمانی که از سپاه جدا شد و به همان سبک کلاسیک انجام داد - با شکست مواجه شد.
موفقیتهای سپاه در سه سال آخر جنگ و ناکامی عملیاتهای ارتش - با وجود فداکاری آن عزیزان - یک بار دیگر ثابت کرد که عمر تفکر و آموزههای کلاسیکی به پایان رسیده است و اندیشه دفاعی، انقلابی و نظام جدید دفاعی ایران کارآمدی خود را یک بار دیگر به اثبات رساند. یعنی ما با همان نظام دفاعی که خرمشهر را آزاد کردیم، فاو، شلمچه و منطقه شمال عراق را تصرف کردیم. در اثر چنین پیشرویهایی بود که استراتژی آمریکا در جنگ یک بار دیگر تغییر کرد و ترس آنها از سقوط عراق به دست ایران موجب شد که در پایان دادن به جنگ سرعت بدهند و دست از جنگ فرسایشی و اینکه جنگ نباید برندهای داشته باشد، بردارند و قطعنامه 598 که حداکثر بندهای آن به نفع ایران بود را صادر کردند و جنگ پایان یافت.
علت اینکه "دکترین بهمن" در پایان جنگ نتوانست مجدداً دور عملیاتی خود را به دست گیرد و عراق از طریق نظامی سقوط کند، به دو دلیل بر میگردد:
1- استراتژی جنگ ایران پس از آزادی خرمشهر تغییر کرد و به یک استراتژی سیاسی تبدیل شد.
2- منابع و امکاناتی که دولت و مقامات سیاسی در اختیار نیروهای مسلح قرار میداد صرفاً برای ترمیم و نگهداری نیروهای مسلح کفایت میکرد ولی امکاناتی برای توسعه توان دفاعی وگذار نمیشد و توان دفاعی ایران متوقف شد و اصل "یک گام عملیات و یک گام افزایش توان رزمی" متوقف شد.
اگر چه "دکترین بهمن" از خاصیت افتاد ولی موفقیتهای ایران در شکل خطی ادامه یافت و منجر به صدور قطعنامه 598 شد و پایهای برای پایان جنگ طراحی گردید.
نتیجهگیری
توسعه دانایی به توسعه معرفت علمی، دانش فنی، مهارتهای انسانی و فنآوری بستگی دارد، ولی دستیابی به آن به توسط روشهای "تحقیق علمی" و "توسعه تجربی" حاصل میشود. با این حال توجه عموم محققین و اندیشمندان به روش "تحقیق علمی" بیشتر است تا به روش "تحقیق توسعه تجربی".
روش توسعه تجربی نیازمند یک چارچوب فکری است که با کمک آن مستندسازی، تعمیم، تلفیق، تکمیل تجارب، نوآوری و خلاقیت را در یک مدل علمی انجام دهد. در دفاع مقدس با کمک اندیشه دفاعی، انقلابی و روش توسعه تجربی شهید باقری، تجارب جنگ در سال اول به صورت اصول و قواعد رزمی یک نبرد نامتقارن درآمد و با کمک "دکترین بهمن" توانست سرزمینهای اشغالی ایران را آزاد کند و با اصلاحاتی که در آن صورت گرفت، نهایتاً جنگ را به پایان برساند.
در کشور ما یکی از موانع ارتقای دانایی و معرفت - که به توسعه ملی جامعه آسیب وارد میکند - کم بها دادن به روش توسعه تجربی است. دلیل آن هم این است که به روش تحقیق علمی بهای بیش از حد داده میشود به تعبیر دیگر اهمیت دادن به نظریه و فرضیات در ساخت دانایی و معرفت علمی بیش از نقشی است که به نوآوری، خلاقیت و ایدهسازی در صحنه عمل و تجربه داده میشود.
در حالیکه روزانه هزاران ایده و نوآوری در بنگاههای خرد و فعالیتهای اقتصادی، صنعتی، دانشگاهی و تربیتی ارائه میشود و تجاربش موفقی به دست میآید، اما این تجارب در سطح کلانتری تعمیم پیدا نمیکنند. بنابراین عدم ثبت، تفسیر، انتخاب، تلفیق و توسعه تجارب موفق، مهمترین حلقه گمشده ارتقای دانایی و معرفت علمی مرتبط با توسعه ملی در کشور ماست. در حالیکه دو پیشرفت و موفقیت اصلی ملت ایران - یعنی پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس - هر دو بر اساس روش توسعه تجربی به دست آمدهاند.
فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق، نگین ایران
نویسنده: دکتر محسن رضایی
زمستان 1385